آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

زندگی.......

زندگی مستی یک سرو بلند.

در هیاهوی پر از نفرت این دوران.

همه بر سادگی ما میخندند.

که چه آسان .پای سخن هیزم شکن .

مینشینیم و به خود میخندیم.

چه کسی خواهد پرسید؟

چه کسی همدرد است؟

چه کسی سنگ صبوری است بر این درد ؟

خدا میداند.

چه کسی؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 18 آبان 1384 ساعت 08:45 ق.ظ

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد