آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

هوای تو...

در امتداد غروب چشمهایم طلوعی دوباره اش
در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش
بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن
با گامهایت بر سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن
و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها ییکه میوه خواهند داد

 

بی نا

نظرات 3 + ارسال نظر
نوشین چهارشنبه 18 آبان 1384 ساعت 09:06 ق.ظ http://engineer-girl.blogsky.com

سلام احسان جان
از اینکه به من سر زدی ممنونم
منم لینک شما رو تو وب لاگم می زارم
بازم به ما سر بزن

حاج پیمان چهارشنبه 18 آبان 1384 ساعت 09:10 ق.ظ http://ahwaziha.com

به ما هم سر بزن احسان جووووووون

انشرلی تنها چهارشنبه 18 آبان 1384 ساعت 11:26 ب.ظ

دستم را بر نبض بغضم می گذارم تا صدایش شنیده نشود
و زیر بارانی که به بلندای تنهایی من میریزد
رو به شرارههای خاموش فریاد میزنم
و دهانم خشک میماند تا دوباره
به انتظار بوسه اشکهایت تر شود
نه بوسه ای می رسد و نه
اشکی
باران میشود
یاد من باشد !
اگر دوباره ستاره ای برای تنها یی ام
گریست
بدانم که ان
بارانی ست که اشک شده است...
تقدیم
به دل سنگ داداشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد