آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

دلتنگی..

غریبه
صدای پایت را در کوچه پس کوچه های باریک دلم می شنوم گویی صدای پای فرشتگان است
غریبه, می دانی تو همچون فرشته ای هستی که من تو را در لابه لای آرزوهای بی حاصلم, پر بار می بینم
عطری به مشامم می رسد. این عطر توست. عطری که همیشه تو را به من نزدیکتر می کند
عطر تو عطری است که همیشه عشق و مهربانی می آورد
غریبه تو کیستی که اینگونه مهربانیت را نثار کسی می کنی که حتی نامت را هم نمی داند
تو مهربان و خوبی,آنقدر که کبوتران قلب پر مهرت را در آسمان سوت و کور قلبم پرواز دادی
آخر ای الهه تمام خوبی ها با من بگو, بگو که از قبیله بهاری هستی
که اینگونه مهربانی را بدون کم وکاست آموخته ای
بگو

ای کاش
کاش یک ماه بودم تا در آسمان آرزویت یک جا می نشستم و شبها برایت روشنایی می تاباندم
کاش می شد که کبوتری بودم که در آسمان خیالت پرواز می کردم و به پشت بام خیالت
فرود می آمدم و دانه هایی را که از مهر و محبتت پاشیده بودی بر می چیدم
کاش ستاره ای بودم و در آسمان سیاه شب جا می گرفتم و گاه گاهی
برایت چشمک میزدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد