آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

"عشق شب بو"

کم کمک شب آمد
دشت سرسبز به پیشواز شب تقدیم کرد شب بو را
همه ی دشت سراسر پر بود
پر از شب بو بود
پر از بوی قشنگ احساس
در میان این دشت شب بوی وقت تولد می جست
و به محض یافتن به آسمان لبخند زد
و درآن نگاه خندان نگاهش در چشمان ماه لغزید
قلب شب بو  لرزید
عشق در او دوید
گونه ها ی ماه از شرم حیا شد کبود
شب بو  هر شب بوئید
رو به سوی مهتاب
ولی از غصه ی این فاصله او
هر شبی میگریید
آخرش بر دل خود فریاد زد:
"تا به کی فاصله ها؟!
تا به کی اشک جدایی ریختن ؟!
تا به کی در هوس مه بودن؟!
فاصله بین من وماه زیاد است
اما...
قلب من نزد وی است"
شب بو  کم کم خندید
غصه ها را بر قفس دور آویخت
از زمین فریاد زد:
"ای مه زیبا رو قلب من پیش تو است
تا ابد با من باش!"
مه نگاهی انداخت
کم کمک می خندید
ناگهان بر هم خورد
چهره ی آسمان
ابرهایی خشمگین
زشت و مشکی
پر از غیض و کین
کور از غیرت نابخرد ناجای شدید
پرده بر چهره ی ماه افکندند
بر زمین و آسمان
بر خود و بر مهتاب
 مشت افکند ند... مشتان سیاه
 و فشردند بر هم ... همچنان دندان ها
از گلوشان بر می خاست
نعره ای رعد آسا
شب بوی بیچاره خیره ماند و حیران
بر سرش می ریختند
قطرات سهمگین باران
ابرهای خشمگین
آنقدر غریدند
که همه سوی زمان از طپش قلب شب بو پر شد
ناگهان او لرزید
لحظه ای اندیشید
- ماه باز هم زیباست-
و دوباره لرزید
و پیاپی لرزید
و به یک چشم بر هم زدن یک گنجشک روی گل ها خمید
و در آن آخرین لحظه ی عشق
زیر لب زمزمه کرد
شعر زیبای یک شاعر را:
" افتاد
شکست
 زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود
 عاشق شده بود؛
 
تقدیم به یگانه مونس تنهایی من (آنشرلی)
نظرات 6 + ارسال نظر
نارنج چهارشنبه 28 دی 1384 ساعت 03:26 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

میدونی الان که تو خوشحالی یه دختر عاشق داره به خاطر اینکه فردا قراره عشقشو تو سینه قبرستون بذارن پر پر میزنه؟راه دوری نرید همین پردیس خودمونو میگم

امیر چهارشنبه 28 دی 1384 ساعت 03:55 ب.ظ http://pws.blogsky.com

نه............مرگ است این که درخلعت قدیسان

برشط باورمردم......پاروکشیده است

آوازهای سیزچکاوک نیست

این زوزه پوزه تازیهاست

کزفصل کتاب سوزان

وزسرزمین چپاول وتاراج می آیند......

خلیفه! خلیفه!.....چشم توروشن

اسلا ف لاف تو اینک درردایی ازخرقه وتزویر


بامشتی ازاستدلال های...........لال....................(میرفطرس ۱۹۷۹)


هرچه تبرزدی به من.....................زخم نشد جوانه شد

به من هم سر بزن خوشحال می شوم

انشرلی چهارشنبه 28 دی 1384 ساعت 04:49 ب.ظ

خواهری داره می میره سرمای سختی خورده مونست داره...
واسه ممن ...دوست دارم
عزیز

مهران پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 03:15 ق.ظ http://hendone.blogsky.com

قشنگ بود
مثل همیشه

من پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 11:51 ق.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

عاشق بود و بودم..
خدا نذاشت..

سلام به شما که زیبا می نویسید
تو همین نزدیکی شما یه میخونه هست که واسه اومدن تک تک شماها لحظه شماری می کنه پس زیاد منتظرش نذارین ......
منتظر قدوم مبارکتون هستم
میخونه ی حضرت عشق همیشه از شما پذیرایی می کنه الیته میوه ی پذیراییش چیزی نیست جز......عشق....
منتظرتون هستم
در پایان این شعر زیبا را به شما تقدیم می کنم تا آغازی باشد برای آمدن شما به میخونه ی حضرت عشق.....
فعلا...


به نام او که تورا آفرید ...
تقدیم به تو که هرگز نیافتمت
به دنبالت می گردم ای گمشده ی روزها و شبهای من ... کجایی ؟ نیستی ؟ کاش بودی تا سر بر شانه ات می گذاشتم ... تا میگریستم ...
ز دست این دنیای بی وفا که مرا اینگونه کرد ... اری ... کاش می یافتمت ... کاش چشمانم را می بستم و می گشودم و تو را احساس می کردم عزیز دل ...
باشد نیستی ...
هر جا هستی خوش باشی ... تنها نفس بکش چون من با تنفس تو زنده ام ... ای تنهاترین گمشده ام ...
نگو بار گران بودیمو رفتیم
نگو نا مهربان بودیمو رفتیم
اخه اینها دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیمو رفتیم
به قول شما عزیز ... واسم دعا کنید زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد