آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

امروز بعد از کلی خستگی و کار .اومدم آپدیت کنم.

نمیدونم چرا ولی دلم واسه خودم تنگ شده.

به در و دیوار پیله میکنم .

بی دلیل بهونه میگیرم.

اگه میدونستم چرا خوب بود ..

شما نمیدونید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه فهمیدین چرا به منم بگید..

و بدونید اگه نظر ندین باهاتون قهر میکنم.

مشکل من اینه که قهر کردن هم بلذ نیستم...

تا بعد بابای.

تا اون موقع که آنشرلی من امتحاناش تموم بشه بای......

غرور.....

 
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود
محال نبود،وصال
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه میتوانستند تنها نباشند
 اگر عشق، ارتفاع داشت
من زمین را در زیر پای خود داشتم
و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها
به تمسخر میگرفتی
 
 
با تشکر از یلدا خانوم واسه این شعر زیبا....

توصیه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه توصیه برای شما دارم و دیگه برم دیرم شد

هیچ گاه از ظاهر افراد قضاوت نکنید

برف میبارد برف

برف

 

برف می بارد ، برف می بارد

همه جا برف می بارد

و تو در مقابل من راه میروی

یک دام ، ناگهان بسته میشود

و پاهایت را میبلعد

و من ، تنها ، هیچ چاره ای ندارم

 

میدانم که زمستانی طولانی است

و میترسم که تو را دیگر پیدا نکنم

در آن چشم انداز که خیلی تغییر کرده است

 

برف برف برف

برف همه جا را پوشانده است

برای اینکه مانع من شود

تا جای پای تو را بیابم

 

مدام و بی وقفه

مدام فریاد میزنم

و مدت طولانی

بیهوده ، تو را می جویم

 

و ناگهان دام را میابم در مقابلم

و جای چهار کفش بر روی برف

تو برای همیشه ، رفته ای با دیگری

و این درد را در من ابدی کردی

 

برف می بارد ، برف می بارد

همه جا برف می بارد

و زمان بسیار خوبیست

برای داشتن غم و درد و اندوه در دل.

برف امروز

امروز تنهایی کلی سرما خوردم.

جای هیچ کدومتون خالی نبود.

الان هم که دارم تایپ میکنم .

اینجا هوا ابریه آروم آروم داره برف میاد.

چقدر من این هوا رو دوست دارم.

در کل عاشق روزهای ابری.بارانی.برفی....

یه دلیل هم براش دارم.

توی هوای ابری انسانها بیشتر احساساتی میشن.

و همه ورای شخصیتشان .چه خوب و چه بد .به ظاهر صمیمی هستند .

واسه همینه که......

 

عاشقم .عاشق سپیده صبح

عاشق ابرهای سرگردان

عاشق روزهای بارانی

عاشق هرچه نام توست بر آن

فصل زمستان.

تو مثل فصل زمستان زبرف عاطفه لبریز

بخوان دوباره برایم.برای عاشق پاییز

دو دست آدم برفی.کلاه و ژاکت پشمی

غروب پنجره و من دوباره گوشه ی آن میز

دوباره رد من وتو  میان عاطفه جاری

بیا که باز بهار است و گشته کوچه دل انگیز

                                                               (بینا)

لحظه طلوعت زیباست

حاصل گذشته ها هستم و بذر آینده

گذشته هایی که فقط گذشتند

و آینده ای که نبودش بهتر

سوار مرکب جان تاخته بر صحاری زندگی

به سمت مغرب

آفتاب عمرم بر کجای زندگی می تابد،نمی دانم

طلوع زندگی از غروبش غمناک تر بود

و هر طلوع و آغازی را شایسته شادی نیست

و غروب هم همیشه غمگین نیست

چه بسا غروب این طلوع غمگین یعنی شادی پایان غم

پس ای غروب، لحظه طلوعت زیباست

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود

امد که فریاد بزنه اما دیگه نای نداشت

خواست بمونه پیشش ولی توقلب اون جای نداشت

آی دختره آی بی وفا آی تو که تنهام میزاری

تو قاب عکست جای من عکس کی رومی خوای بزاری

برو بروکه مثل توزیاد تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا عبد جای نداری تو دلم

زدم به سیم آخرو گفتم ولش کن بی خیال

اون واسه من یار نمیشه بی خیاله این عشقه محال

گفتم توی مرامه ما منت کشی نیست بامرام

می خواد بره خوب به درک همینه که هست ختم کلام...

 

 

این هم کلیپی از این موزیک زیبا

Clip

افسوس که اینجا نفسی نیست

باد از خانه ما ,سر میکشد آشفته سراسیمه به هر در ,
می کوبد غمگین وپیاپی نفسش را

همنوع بیا طوفان شویم همه یکسر.

افسوس که اینجا نفسی نیست.

افسوس که در خانه , بیدار کسی نیست..

تقدیر...

ما تنهاتر از آنیم که بر شانه ی کسی اشک ریزیم!

و بی پناه تر از آنکه بخندیم و خوش باشیم !!

تقدیر ما سختی ست ...

سرنوشت مان طعنه و کنایه!!

و یگانه آرزوی دیرینه مان ... آرامش !!

که نداریم ...

که نیست!!

حتی کسی نمیخواد منجی سختی ما باشد.

انسان بودن را تجربه میکنیم

 ولی کاش درکش میکردیم.

 

چنگی به دل نمی زنه این روزا عشق و عاشقی
از ته دل برات بگم نمونده قلب صادقی
اون که اهل دل بودن ،دل رو گذاشته زیر پا
نیست، هراسه بودن ،شکسته بازار وفا
عاشق خوب شهرمون،معرکه بود رنگ چشاش
تو این روزای قحط عشق ،راستی عجب خالیه جاش
یادش بخیر که عشقشو از دل و از جون میخرید
نگاه گرم یارشو،بقیمت خون میخرید
اما تو این روزا که دل،محموله ی عروسکاست
واژه ی خوب عاشقی ،بازیچه ی آدمکاست
تو حجره های رنگارنگ،تجارت دل میکنن
بعد یه چشم به هم زدن،عشقشونو ول میکنن

 

ولی این جور عاشقی ها بیشتر لج ادم رو در میاره...

تو مثل یه اتفاقی

تو مثل یه اتفاقی که میخواد یه روز بیفته
مثل اون شعری تری که هیچ کسی هنوز نگفته
مثل قاب عکس سردی که نشسته روی دیوار
مثل اشکایی که آروم میچکن رو سیم گیتار
رو سیمه گیتار
دست تو حسیه مثل چیدن سیبای قرمز
مثل سینه ریزی که روش مینویسم:
بی تو هرگز... بی تو هرگز... بی تو هرگز

تو مثه یه اتّفاقی که می خواد یه روز بیفته
مثه اون شعر تلخی که هیچ کسی هنوز نگفته
مثه قاب عکس سردی که نشسته روی دیوار
مثه اشکایی که آروم می چکن رو سیم گیتار
بی تو هرگز بی تو هرگز بی تو هرگز

دست تو حسّیه مثل چیدن سیبای قرمز
مثه سینه ریزی که روش می نویسم بی تو هرگز
مثه داغ یه کویری بعد یک دعای بارون
مثه نقش فال قهوه توی کوچه های تهرون

اسم مرا صدا کن..

اسم مرا صدا کن
با من ولی غریبه
ای حرمت ترانه
ای شعر عاشقانه

غمگین ز بی تو ماندم

با عطر تو عجینم

درو از امید وباور

دلخوش به این ترانه

زیر غبار حسرت اسم مرا صدا کن
با من بخوان دوباره صد شعر و صد ترانه
ابر غریب غصه غمگین ز راز چشمت
گریه ولی باران بی نام و بی نشانه
اسم مرا صدا کن ...


قهر سکوت تلخت
همراز هق هقم شد
مرهم جز این نباشد
در ظلمت شبانه
با خود اگر چه دورم
سر تا به پا ترسم
از تو به خود رسید
پر شور و عارفانه
ای موج سرکش شب
دریای پرباری
من زورقی شکستم
در شامی شاعرانه

اسم مرا صدا کن .......