انتظار....
امروز به انتظارم
نمی پرسی به انتظار چه؟
انتظار ، انتظار
به صبحی که غروب دیروزش
فردای امروزم بود
انتظاربه راه تو
که شاید ، با نسیم وجودم در آمیزی
به خود می گفتم :
به کنار تو هستم
به عمق هر نگاه تو هستم
ولی نگاه تو ، خلاف هر اشاره بود
آری ، اما این فقط رویای من بیگانه بود
حالا ، آسمون هم بهم  میگه!
تو حجم بی نهایتت
تو حسرت عنایتت
در آروزی دیدنت
یه سینه بیقرارتم
 
این شعرو خانوم شفیعی فرستادند ...
مرسی