می توان عاشق نبود؟

 می توان عاشق نبود و

بهر خود

شعر را زمزمه کرد

می توان عاشق نبود و

با غرور از کنار او گذشت

او که چشمت

در دلش همهمه کرد

می توان عاشق نبود و

در بهار

چشمها را بست و

بلبل را ندبد

می توان عاشق نبود و

صبحگاه

یاس خوشبویی ز باغستان نچید

می توان عاشق نبود و

عشق را

همچو بازی ساده انگاری شمرد

می توان عاشق نبود و تا ابد

عشق را دست فراموشی سپرد

 می توان عاشق نبود...

اما دریغ

کاش می شد آدمی پاک از گناه

می توانست او که بگریزد

ز بند یک نگاه

می توان عاشق نبود؟

 

عشق به خدا یه چیزه دیگست.