آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است


چرا منو تنها گذاشتی؟
کجایی؟؟
پس تو کجای این روز و شبی ؟

 شهر تو کجای این زمین بود

 این همه دور؟

 تمام مردم ایستگاه می شناسندم

 بس که من هر روز شاخه گلی به دست

 به دنبال مهربانی تو

 هی طول قطار را رفتم و آمدم

 بس که من هی نام تو به لب،

 گوشه و کنار

 سراغ نشانی کوچکی از تو بودم

 پس تو کی از این سفر می آیی؟


نظرات 3 + ارسال نظر
ساناز سه‌شنبه 30 فروردین 1384 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام کی دلتو شکسته آخه

ایتالیا پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1384 ساعت 08:54 ق.ظ

بگذارید بخوانم با گیتاری در دستانم.
میخواهم بخوانم:
من یک ایتالیایی هستم.
و سلام کنم بر ایتالیا!
سلام کنم به اسپاگتی در زیر دندانها
وروز به خیر بگویم به رییس پارتیزانها

بگذارید بخوانم
با نوای رادیوی ماشین
و قناری پشت پنجره:
سلام ایتالیا
و سلام به همه هنرمندانت
با آمریکا و اعلامیه استقلالش
با ترانه ها
با عشق
با قلبم
و با زن های بدکاره
سلام بر ایتالیا
سلام بر ماریا
و بر چشمان پر از اندوهش
و
سلام بر تو ای خدا
چون هنوز مرا از یاد نبرده ای

بگذارید بخوانم با گیتاری در دستانم
بگذارید بخوانم ترانه ای را
آرام
آرام
بگذارید بخوانم
چون صادقانه میگویم
من یک ایتالیایی هستم
یک ایتالیایی واقعی!

رزا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 01:27 ب.ظ http://fasapatoogh.blogfa.com

بجای دست گل بزرگی که فردا به گورم نثار خواهی کرد ،

امروز با شاخه گل کوچکی یادم کن .


به عوض سیل اشکی که فردا بر مزا رم فرو خواهی ریخت،

امروز با لبخند مختصری شادم کن .


امروز که در نزد توام مرحمتی کن ،

فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت .



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد