-
اگر بار گران بودیم بودیم .خب چرا میزنی؟
پنجشنبه 25 اسفند 1384 15:17
سلام با کی کار داری؟ -احسان!!!!!!!!! نیست. -ببخشید کجا رفته؟ از اینجا رفته .. -کجا؟؟؟؟؟؟!!!!! نمیدونم. -آدرسی چیزی از اون نداری ؟ من که ندارم ولی اگه خواستی پیداش کنی یه سری به اینجا بزن فقط مواظب باش .. یواش سر بزن که سرت آسیب نبینه . این هم آدرس: کلیک کن همین جاست
-
کاش صفحه کلید من لیبل فارسی داشت...
چهارشنبه 24 اسفند 1384 15:40
آمد بهار دلکش و اندوه پر گرفت و رفت غمگینی وجود من از شوق پر گرفت و رفت گفتم کنم فدا سر خو د خاک پای دوست آمد ندا چه سری سر گرفت و رفت شما بگید آخه صفحه کلید من فارسی نداره . اینها رو هم دارم شانسی تایپ می کنم. خب عکس میذارم فعلا
-
انسان ..پرواز..خدا
یکشنبه 21 اسفند 1384 15:02
پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آد م ها را خوب می دانم. اما گاهی پرند ه ها و انسا نها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این بزر گترین اشتباه ممکن بود. پرنده گفت: راستی، چرا پر زدن را...
-
راز شقایق
شنبه 20 اسفند 1384 12:56
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
برای تو مینویسم...
پنجشنبه 18 اسفند 1384 15:16
می خواهم دمی به خواب روم، دمی ، دقیقه ای ، قرنی. اما همگان باید بدانند که نمرده ام، بدانند که حجمی از طلا میان لبهای من است ، بدانند که یار کوچک باد غربی ام و سایه بی کران اشکهای خویش . مرا به حجابی از پگاه بپوشان ، که بر من مشتی مورچه خواهد افشاند ، و کفشهای مرا در آب سخت خواهد خیساند تا بسرد گاز کژدمش. چرا که می...
-
خدای من ......
پنجشنبه 18 اسفند 1384 14:48
اگر در حسرتت. چشمانم به در خیره شد... اگر وجودم در هجر تو قطره قطره آب گردید... و اگر تمام وجودم چشم گردید تا تو را دریابم... چه ترسی بر من است و چه اندوهی که تو خدا هستی و مرا روزی در میابی..
-
تو...
پنجشنبه 18 اسفند 1384 14:44
در عبور بی صدای لحظه ها در غروب عشق ها و خنده ها در نگاه عاشقی بی هم نفس در صدای بلبل کنج قفس در خروش قلب دریای حزین در سکوت صحرا رویه زمین در کنا دستهای پر چروک مادرم پشت آن قلب شکسته ، پدرم در سرور و شادی پروانگان در هیاهوی دل دیوانگان نام تو هر جا پیدا می شود بی تو عاشق نیز تنها می شود نام تو روح تمام لحظه ها نام...
-
جوابم را نخواهد داد میدانم....
پنجشنبه 18 اسفند 1384 09:06
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم زالودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه مزگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پربارتر ای در بگشوده بر خورشید ها در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر ز...
-
آنشرلی نمی آیی؟؟؟؟؟؟
چهارشنبه 17 اسفند 1384 19:50
هر صبح طلوعی است برانتظار فرداهای من. قاصدک خوش خبرم روزهاست که نیامده و من در پشت پنجره ی تنهایی تو را می خوانم خواهم ماند...تنها در انتظار تو .چرا در برگ تنهایی ام برایت نوشتم؟؟؟ نمیدانم شاید روزی خواهی آمد ....میدانم از این رو گریان نمی مانم. برای ورودت سبد سبد گل های انتظار به پیشوازت میفرستم . شاید.....
-
۸ مارس مبارک
چهارشنبه 17 اسفند 1384 13:31
فرخنده باد 8 مارس ، روزِ جهانیِ زن! این روز، در تداوم مبارزه ی زنان پیشرو، برای تحققِ برابری زنان با مردان؛ به عنوان « روزِ جهانیِ زن» ، شناخته شده است. این روز، هر ساله در سراسرِ جهان، جشن گرفته می شود؛ تا بَراین برابری، مُهرِ تأ ییدی زده شود. این درحالی است که نه تنها در کشورهای عقب نگاه داشته شده ی دارای ساختارها و...
-
دوستش دارم اما....
چهارشنبه 17 اسفند 1384 13:30
سالها بود که در تاریکی به دنبال نور می گشتم غافل از اینکه چشمانم بسته است خندید و گفت : دوستیم ؟ گفتم : تا کی ؟ گفت : دوستی تا ندارد . تا پیری . تا مرگ . تا قیامت . تا بعد از ملاقات با خدا . تا بهشت یا جهنم تا همیشه ..... گفتم : باشه دوستیم اما بیا نشونه ای برایش بزاریم . گفت : هر طور دلت بخواد . گفتم : هر بار همدیگه...
-
عکسهای وقتی جقله بودم تقریبا ۱ سالگی...
یکشنبه 14 اسفند 1384 09:30
مرداد ماه سال 1364 گیلان خرداد سال 1364 شیراز خرداد سال 1364 کرمان تخت جمشیدخرداد سال 1364
-
خودشناسی از روی امضاء
یکشنبه 14 اسفند 1384 08:58
1- کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء می کنند ،انسانهای منطقی هستند . 2- کسانی که بر عکس عقربه های ساعت امضاء می کنند ،دیر منطق را قبول می کنند و معمولاً غیر منطقی هستند . 3- کسانی که از خطوط عمودی استفاده می کنند لجاجت و پافشاری در امور دارند . 4-کسانی که از خطوط افقی استفاده می کنند انسانهای منظمی هستند . 5- کسانی...
-
به مناسبت شب عید...
پنجشنبه 11 اسفند 1384 15:04
یاد دارم یک غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دورگرد دور گردم دار قالی می خرم دست دوم جنس عالی می خرم کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری شیشه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست ناگهان آهی زد و بغضش شکست اول سال است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ سوختم دیدم که بابا پیر بود بد تر از او خواهرم دلگیر...
-
من زیاد به این مطلب معتقد نیستم شما چی؟؟؟
پنجشنبه 11 اسفند 1384 14:59
عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگی ست عشق ها بازیچه اند عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند عشق کو ؟! عاشق کجاست ؟! معشوق کیست ؟! حبس نفس است که عشقش خوانده اند آنکه می میرد زشوق دیدن امروزها وآنکه می سوزد زبرق چشم عالم سوزها گر بیاید دلبر تازه تری عشق عالم سوز خاموش می شود چهره ما هم فراموش می شود
-
آنشرلی من همون آنشرلی خواهد بود....بوده و هست
پنجشنبه 11 اسفند 1384 14:53
آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ، وقتی روشنی چشمهایت ، در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ، از تنهایی معصومانه دستهایت ، آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت ، و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ، حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟ آنه ! اکنون آمده ام تا...
-
دیروز شیطان را دیدم...
چهارشنبه 10 اسفند 1384 14:58
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان...
-
پرسیدم اما
سهشنبه 9 اسفند 1384 14:57
پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ولی بهش گفتم: به خاطر هیچکس!!! پرسید به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو با یه بغض غمگین بهش گفتم: به خاطر هیچی!!! ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک تو چشاش جمع شد...
-
فقط به خاطر تو مینویسم...
دوشنبه 8 اسفند 1384 13:08
روز قسمت بود.خدا هستی را قسمت میکرد.خدا گفت: چیزی از من بخواهید هر چه باشد.شما را خواهم داد .سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بخشنده است. و هر که آمد چیزی خواست.یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز.یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را. در این میان کرمی کوچک جلو آمد...
-
تولد............
پنجشنبه 4 اسفند 1384 15:15
وبلاگ من ۱ ساله شد اما..............
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفند 1384 09:32
با عرض شرمندگی و طول ببخشید . به دلیل ارسال نکردن نظر از ادامه ی کار معذورم.
-
دلم تنگ بود...
سهشنبه 25 بهمن 1384 09:39
دیگر دلم برای خیالت هم تنگ شده است صحبت از دلتنگی خودم نیست صحبت از خیال های پریشان است که هر لحظه سراغ تو را می گیرد صحبت از رخوت سنگینی است که سر تاپای خیال خاکستری مرا با خود به بیکران وجود می برد در پریشانی خیال هم گم شدن حرف تازه ای نیست خود داستان پریشانی آغوش های نیمه بازی است که هر شب تا انتهای سحر بی تابی می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمن 1384 09:22
این هم هون یکی وبلاگ منه احسان جووووووووووووووووووووووووووووون
-
حرفی از دکتر شریعتی...
دوشنبه 24 بهمن 1384 16:24
باز بوی باورم خاکستریست واژه های دفترم خاکستریست پیش از اینها حال دیگر داشتم هر چه می گفتند باور داشتم پیر ها زهر هلاهل خورده اند عشق ورزان مهر باطل خورده اند باز هم بحث عقیل و مرتضی است آهن تفتیده مولا (َع) کجاست نه فقط حرفی از آهن مانده است شمع بیت المال روشن مانده است دست ها را باز در شبهای سرد ها کنید ای کودکان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمن 1384 16:15
آموخته ام که ؛ وقتی با کسی روبرو می شویم ؛ انتظار " لبخندی " از سوی ما دارد . آموخته ام که ؛ لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید . آموخته ام که ؛ باد با چراغ خاموش کاری ندارد . آموخته ام که ؛ به چیزی که دل ندارد ، نباید دل بست . آموخته ام که ؛ خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن راز من ... عشق...
-
آنشرلی من
یکشنبه 23 بهمن 1384 16:13
چرا به من نگاه نمیکنی؟ چرا سری به تنهایی من نمیزنی؟ به تو سلام میکنم که روزگاری حرفهایم را میان آیینه ها قسمت میکردی سلام مرا سبز کن ای یگانه . ای که کهکشانهای حوالی خانه ات پاییز و زمستان ندارد...
-
گمشده ی ما...
یکشنبه 23 بهمن 1384 14:46
همه ی ما گمشده ای داریم او گمشده ی دیروز و امروز نیست او سالهاست گم شده ...و همه ی ما او را گم کرده ایم . او نه در مساجد است نه در کلیساها و نه در هیچ کجای دیگر ... او در گوشه ای از دل ما نشسته و منتظر است . منتظر است که به او نگاه کنیم . حرفم رو باور می کنی ؟
-
شکست را چگونه تعریف می کنند؟
جمعه 21 بهمن 1384 11:31
گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای! گفت: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام. گفتند شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای. گفت نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام. گفتند : شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی. گفت نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت نداشته ام. گفتند : شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی. گفت نه!...
-
تسلیت باد....
پنجشنبه 20 بهمن 1384 14:33
تا قلم لب بر مرکب میزند. بوسه بر جاپای زینب میزند. شیعه می پژمرد اگر زینب نبود. کربلا می مرد اگر زینب نبود. مرو مرو مادر مادر مرو مرو مادر مادر
-
تسلیت باد....
پنجشنبه 20 بهمن 1384 14:33
تا قلم لب بر مرکب میزند. بوسه بر جاپای زینب میزند. شیعه می پژمرد اگر زینب نبود. کربلا می مرد اگر زینب نبود. مرو مرو مادر مادر مرو مرو مادر مادر