-
تسلیت باد....
پنجشنبه 20 بهمن 1384 14:31
تا قلم لب بر مرکب میزند. بوسه بر جاپای زینب میزند. شیعه می پژمرد اگر زینب نبود. کربلا می مرد اگر زینب نبود. مرو مرو مادر مادر مرو مرو مادر مادر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمن 1384 15:31
می توان عاشق نبود؟ می توان عاشق نبود و بهر خود شعر را زمزمه کرد می توان عاشق نبود و با غرور از کنار او گذشت او که چشمت در دلش همهمه کرد می توان عاشق نبود و در بهار چشمها را بست و بلبل را ندبد می توان عاشق نبود و صبحگاه یاس خوشبویی ز باغستان نچید می توان عاشق نبود و عشق را همچو بازی ساده انگاری شمرد می توان عاشق نبود و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 بهمن 1384 16:32
تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ی ماست دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس بنویس هر چه که ما رو به سر اومد بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم بنویس از ما که در حال فراریم توی این پاییز بد فکر بهاریم دست من خسته شد از بس که نوشتم پای...
-
هرگز
دوشنبه 10 بهمن 1384 11:31
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم هر گز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم اونقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه می شکنی اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی هر گز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم ترسم اینه که روی تنت...
-
عشق یعنی....
یکشنبه 9 بهمن 1384 16:25
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان " تا سحر از عاشقی با او...
-
این آنشرلی کی بیده؟؟
جمعه 7 بهمن 1384 11:39
با سلام خدمت شما عزیزان. بابا کشتید منو آخه کم بپرسید آنشرلی کیه .کجاست و..... خوب اگه میشد که میگفتم . شاید روزی بخ شما گفتم.ولی اگه اجازه داد. که گمان نمیکنم اجازه بده.. ز بس ندیدم ز کس محبت شدم گرفتار رنج و محنت گسستم از هر که آشنا شد دو روزه عمر من فنا شد زمانه با کس وفا نکرده ز غم دلی را رها نکرده دگر نمی ببنمت...
-
یلدای من
چهارشنبه 5 بهمن 1384 15:25
جواب شعر کوچه ((بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ..... )) از کوچه زیبای تو امروز گذشتم دیدم که همان عاشق و معشوقه پرستم یک لحظه به یاد تو از آن کوچه گذشتم دیدم که زسر تا بقدم شوق و امیدم هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم آن شور جوانی نرود از یاد ای راحت و آرام دل من خانه ات آباد با یاد رخت این دل افسرده شود شاد هرگز...
-
بدون شرح
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:51
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:41
قصه غربت و سرگردونیامو برای پنجره ها زمزمه کردم هم نفس با شبهای ابری و دلتنگ غصه هامو بی صدا زمزمه کردم دنبال یه نیمه گمشده بودم که با هم یه سیب کامِلو بسازیم دنبال حریفی بودم که من و اون زندگیمونو به پای هم ببازیمیه ستاره ام یه ستاره غریبه ، گوشه یه کهکشون بی نهایت راهو گم کردم و تنها ، وسط یه آسمون بی نهایت گشتن و...
-
زنده مانی
دوشنبه 3 بهمن 1384 14:39
دنیا هـم بـه آدمـهای خـوش بین نیـاز دارد هـم به آدمهای بـد بین چون افـراد خــوش بـیـن هواپیما میسازند،افراد بدبین چتر نجات. زندگی مانند بوم سفید نقاشی است هر چه روی آن بکشی همان می شود . می توانی رنج و محنت روی آن نقاشی کنی و از طرف دیگر می توانی نقش شادی و خوشبختی در آن بیفکنی.انتخاب به عهده توست. به خاطر داشته باش...
-
انتظار....
دوشنبه 3 بهمن 1384 14:35
امروز به انتظارم نمی پرسی به انتظار چه؟ انتظار ، انتظار به صبحی که غروب دیروزش فردای امروزم بود انتظاربه راه تو که شاید ، با نسیم وجودم در آمیزی به خود می گفتم : به کنار تو هستم به عمق هر نگاه تو هستم ولی نگاه تو ، خلاف هر اشاره بود آری ، اما این فقط رویای من بیگانه بود حالا ، آسمون هم بهم میگه! تو حجم بی نهایتت تو...
-
آنشرلی برات دعا میکنم....
یکشنبه 2 بهمن 1384 22:04
با سلام خدمت همه ی عزیزان .به خصوص خواهر عزیزم. با آرزوی موفقیت برای همه ی شما در همه ی مراحل زندگی . چند روزی رو به خاطر مشکلات کارم از شما دور می مونم. البته شاید. ولی سعی میکنم آپدیت کنم. ولی اگه نشد شما ببخشید. آنشرلی من امتحان داره .شما بگید من چیکار میتونم براش انجام بدم؟؟؟
-
"عشق شب بو"
چهارشنبه 28 دی 1384 15:18
کم کمک شب آمد دشت سرسبز به پیشواز شب تقدیم کرد شب بو را همه ی دشت سراسر پر بود پر از شب بو بود پر از بوی قشنگ احساس در میان این دشت شب بوی وقت تولد می جست و به محض یافتن به آسمان لبخند زد و درآن نگاه خندان نگاهش در چشمان ماه لغزید قلب شب بو لرزید عشق در او دوید گونه ها ی ماه از شرم حیا شد کبود شب بو هر شب بوئید رو به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دی 1384 15:09
قطار خوشبختی در ایستگاه قطار به انتظار نشسته ام. می گویند قرار است قطار خوشبختی بیاید سالهاست که دراین ایستگاه به ریل های زندگی چشم دوخته ام تا ببینم چه موقع چرخهای قطار خوشبختی بر روی ریلها خواهد لغزید. صدای سوت قطاری می آید و کم کم قطار را می بینم . می گویند قطار زندگی سفید است سفید صدای گریه نوزادی را با صدای سوت...
-
خوابی دیدم..
دوشنبه 26 دی 1384 15:21
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم. بر پهنه از آسمان لحظه هایی از زندگی ام برق زد. در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم. یکی متعلق به من و دیری متعلق به خدا. وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد...به پشت سر و جای پاهای روی شن نگاه کردم. متوجه شدم که چندین بار در طول زندگیم فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است. همچنین متوجه...
-
جهان...
دوشنبه 26 دی 1384 15:17
جهان غصه ی ما را نمی خورد دله هیچ کوچه ای به یاد ما تنگ نمی شود هیچ مغازه ای به خاطر خانه نشینی ما بسته نمیشود و مردم راس ساعت قرار همیشگی شان میروند دنبال دلخوشی هاشان اما من به خاطر تو از کار می افتم سراغی از کوچه نمی گیرم و راس ساعت هیچ قراری عطر نمی زنم و کلی مقابل آینه نمی ایستم تا ثابت کنم شاعران دروغ نمی گویند...
-
دلتنگی..
دوشنبه 26 دی 1384 15:08
غریبه صدای پایت را در کوچه پس کوچه های باریک دلم می شنوم گویی صدای پای فرشتگان است غریبه, می دانی تو همچون فرشته ای هستی که من تو را در لابه لای آرزوهای بی حاصلم, پر بار می بینم عطری به مشامم می رسد. این عطر توست. عطری که همیشه تو را به من نزدیکتر می کند عطر تو عطری است که همیشه عشق و مهربانی می آورد غریبه تو کیستی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دی 1384 14:55
نه خیر مثل اینکه این یلدا خانوم میخواد ما از شرمندگی آب بشیم!!! دستش درد نکنه بازم منو خجالت داد و این شعرو فرستاد..بخونید آدما ازآدما زود سیر میشن آدما از عشقشون دلگیر مشن آدما رو عشقشون پا میذارن آدما آدمو تنها میذارن منو دیگه نمیخوای خوب میدونم تو کتاب دلت اینو میخونم یادته اون عشق رسوا یادته اون همه دیوونگی ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دی 1384 14:13
امروز بعد از کلی خستگی و کار .اومدم آپدیت کنم. نمیدونم چرا ولی دلم واسه خودم تنگ شده. به در و دیوار پیله میکنم . بی دلیل بهونه میگیرم. اگه میدونستم چرا خوب بود .. شما نمیدونید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه فهمیدین چرا به منم بگید.. و بدونید اگه نظر ندین باهاتون قهر میکنم. مشکل من اینه که قهر کردن هم بلذ نیستم... تا بعد بابای....
-
غرور.....
شنبه 24 دی 1384 15:06
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران میکردند اگر براستی خواستن توانستن بود محال نبود،وصال و عاشقان که همیشه خواهانند همیشه میتوانستند تنها نباشند اگر عشق، ارتفاع داشت من زمین را در زیر پای خود داشتم و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر میگرفتی با تشکر از یلدا...
-
توصیه
چهارشنبه 21 دی 1384 12:19
یه توصیه برای شما دارم و دیگه برم دیرم شد هیچ گاه از ظاهر افراد قضاوت نکنید
-
برف میبارد برف
چهارشنبه 21 دی 1384 12:10
برف برف می بارد ، برف می بارد همه جا برف می بارد و تو در مقابل من راه میروی یک دام ، ناگهان بسته میشود و پاهایت را میبلعد و من ، تنها ، هیچ چاره ای ندارم میدانم که زمستانی طولانی است و میترسم که تو را دیگر پیدا نکنم در آن چشم انداز که خیلی تغییر کرده است برف برف برف برف همه جا را پوشانده است برای اینکه مانع من شود تا...
-
برف امروز
چهارشنبه 21 دی 1384 11:50
امروز تنهایی کلی سرما خوردم. جای هیچ کدومتون خالی نبود. الان هم که دارم تایپ میکنم . اینجا هوا ابریه آروم آروم داره برف میاد. چقدر من این هوا رو دوست دارم. در کل عاشق روزهای ابری.بارانی.برفی.... یه دلیل هم براش دارم. توی هوای ابری انسانها بیشتر احساساتی میشن. و همه ورای شخصیتشان .چه خوب و چه بد .به ظاهر صمیمی هستند ....
-
فصل زمستان.
سهشنبه 20 دی 1384 14:27
تو مثل فصل زمستان زبرف عاطفه لبریز بخوان دوباره برایم.برای عاشق پاییز دو دست آدم برفی.کلاه و ژاکت پشمی غروب پنجره و من دوباره گوشه ی آن میز دوباره رد من وتو میان عاطفه جاری بیا که باز بهار است و گشته کوچه دل انگیز (بینا)
-
لحظه طلوعت زیباست
دوشنبه 19 دی 1384 15:14
حاصل گذشته ها هستم و بذر آینده گذشته هایی که فقط گذشتند و آینده ای که نبودش بهتر سوار مرکب جان تاخته بر صحاری زندگی به سمت مغرب آفتاب عمرم بر کجای زندگی می تابد،نمی دانم طلوع زندگی از غروبش غمناک تر بود و هر طلوع و آغازی را شایسته شادی نیست و غروب هم همیشه غمگین نیست چه بسا غروب این طلوع غمگین یعنی شادی پایان غم پس ای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 دی 1384 23:31
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود امد که فریاد بزنه اما دیگه نای نداشت خواست بمونه پیشش ولی توقلب اون جای نداشت آی دختره آی بی وفا آی تو که تنهام میزاری تو قاب عکست جای من عکس کی رومی خوای بزاری برو بروکه مثل توزیاد تو دنیا واسم برو برو ولی بدون که تا عبد جای نداری تو دلم زدم به سیم آخرو...
-
افسوس که اینجا نفسی نیست
یکشنبه 18 دی 1384 08:48
باد از خانه ما ,سر میکشد آشفته سراسیمه به هر در , می کوبد غمگین وپیاپی نفسش را همنوع بیا طوفان شویم همه یکسر. افسوس که اینجا نفسی نیست. افسوس که در خانه , بیدار کسی نیست..
-
تقدیر...
شنبه 17 دی 1384 08:30
ما تنهاتر از آنیم که بر شانه ی کسی اشک ریزیم! و بی پناه تر از آنکه بخندیم و خوش باشیم !! تقدیر ما سختی ست ... سرنوشت مان طعنه و کنایه!! و یگانه آرزوی دیرینه مان ... آرامش !! که نداریم ... که نیست!! حتی کسی نمیخواد منجی سختی ما باشد. انسان بودن را تجربه میکنیم ولی کاش درکش میکردیم. چنگی به دل نمی زنه این روزا عشق و...
-
تو مثل یه اتفاقی
شنبه 17 دی 1384 08:15
تو مثل یه اتفاقی که میخواد یه روز بیفته مثل اون شعری تری که هیچ کسی هنوز نگفته مثل قاب عکس سردی که نشسته روی دیوار مثل اشکایی که آروم میچکن رو سیم گیتار رو سیمه گیتار دست تو حسیه مثل چیدن سیبای قرمز مثل سینه ریزی که روش مینویسم: بی تو هرگز... بی تو هرگز... بی تو هرگز تو مثه یه اتّفاقی که می خواد یه روز بیفته مثه اون...
-
اسم مرا صدا کن..
شنبه 17 دی 1384 08:03
اسم مرا صدا کن با من ولی غریبه ای حرمت ترانه ای شعر عاشقانه غمگین ز بی تو ماندم با عطر تو عجینم درو از امید وباور دلخوش به این ترانه زیر غبار حسرت اسم مرا صدا کن با من بخوان دوباره صد شعر و صد ترانه ابر غریب غصه غمگین ز راز چشمت گریه ولی باران بی نام و بی نشانه اسم مرا صدا کن ... قهر سکوت تلخت همراز هق هقم شد مرهم جز...