آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

تو مثل یه اتفاقی

تو مثل یه اتفاقی که میخواد یه روز بیفته
مثل اون شعری تری که هیچ کسی هنوز نگفته
مثل قاب عکس سردی که نشسته روی دیوار
مثل اشکایی که آروم میچکن رو سیم گیتار
رو سیمه گیتار
دست تو حسیه مثل چیدن سیبای قرمز
مثل سینه ریزی که روش مینویسم:
بی تو هرگز... بی تو هرگز... بی تو هرگز

تو مثه یه اتّفاقی که می خواد یه روز بیفته
مثه اون شعر تلخی که هیچ کسی هنوز نگفته
مثه قاب عکس سردی که نشسته روی دیوار
مثه اشکایی که آروم می چکن رو سیم گیتار
بی تو هرگز بی تو هرگز بی تو هرگز

دست تو حسّیه مثل چیدن سیبای قرمز
مثه سینه ریزی که روش می نویسم بی تو هرگز
مثه داغ یه کویری بعد یک دعای بارون
مثه نقش فال قهوه توی کوچه های تهرون

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 17 دی 1384 ساعت 08:32 ق.ظ http://www.taranombahari.blogfa.com

زیر بارون گریه کردم تا تو اشکمو ببینی .
نگاه اولت بر من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
نگاه آخرت خاکسترم کرد
زیبا بود و عالی بود منتظرت هستم موفق باشی
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد