-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خرداد 1384 01:06
با تو دریا با من مهربانی می کند با تو پرنده های این سرزمین خواهران شیرین زبان منند با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
-
شب
پنجشنبه 5 خرداد 1384 15:26
شبی از شبها تو به من گفتی: شب باش... من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود. شب شب گشتم به امیدی که تو فانوس نظرگاه نگاهم باشی...
-
پس از تو..
دوشنبه 26 اردیبهشت 1384 00:40
بعد از تو از کدام دریچه آسمان را به تماشا بنشینم و با کدام واژه عشق را معنا کنم بی تو همه ی فصلها خاکستری و همه ی ستاره ها خاموشند کیفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهایی است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ایمان دارم
-
یاد تو..
شنبه 24 اردیبهشت 1384 09:19
به یادت باز هرشب دستی بر آیینه قلبم میکشم . شاید بیابم تقدیر را ...نمیدانم.. چگونه خواهمت دید؟؟؟ با آغوشی باز .یا دستانی سرد؟؟؟ چه خواهم دید .نمیدانم؟؟ کمکم کن ... که باز از تو میخواهم نشانم بده راهی. بگذار بسویت بیایم و مگذار از غیر طلب کنم آنچه را که فقط تو میدانی. در تنها ترین تنها ییم تنها کسم تنهاى تنهایم گذاشت...
-
رد پا..
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1384 08:57
دیشب که میرفتی برف می بارید.. هنوز هم برف می بارید... باز هم برف خواهد بارید.... اما تو بگو با رد پایت چه کنم...؟
-
در فراسوی نگاهت...
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 16:22
فراسوی نگاهت در فراسوی نگاهت در فراسو ی نگاهت چیز ی نهفته است که مرا به سو ی تو می خواند! نمی دانم چیست این ناشناخته؟! عشق است؟ شوق دوستی است؟ یا نفرت؟ به هر حال هر چه هست برای من مانند عصا ی سفید نابیناست که نابینا را بینا تر از هر بینایی میکند به من تنها وخسته بگو که چیست اینچنین مرا گمشده در تار و پود خویش کرده؟ به...
-
سه روایت از یک عکس
جمعه 16 اردیبهشت 1384 17:05
۱ عدسی دوربین دایره ای کامل است تا همه را با هم بغل کنم. همه ایستادند تا رو به سال های نیامده، لبخند بزنند. روشنی ترکید اتاق خیس شد ۲ ما زیر برق چشمان پرستاره تو ایستادیم تا عکس بگیریم و مهربان بودیم من لباسم طلایی بود کسی پیراهنی به رنگ بنفشه داشت و سرش را روی شانه ام خم کرد تا مهربان باشیم ما در نور حل شدیم وقتی...
-
مرگ پسرک
دوشنبه 5 اردیبهشت 1384 16:21
"قلبهای ملتهب" صدای غریبی می رسد به گوش در آن خلوت نشسته است جوانی به سوگ در مصیبت آن روزهای خوب می گریست چه با اندوه پسرک سوگوار جوانی است پسرک سوگوار امیدواری است پسرک سوگوار برنگشتن هاست.... هیچ کس ، هیچ کس - حتی من - باور نمی کند مرگ عشقتان را.... باور نمی کند که خزان جدایی توانست گل همیشه بهاری را که در قلبهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردین 1384 10:43
عاشقم عاشق خندیدن اطلسی ها عاشق تکرار دلواپسی ها عاشق شکستن سکوت دریایی تو عاشق رقص طلوع الفاظ در سراشیبی رُزهای لبت که شکفتن گه امال من است!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردین 1384 15:26
چرا منو تنها گذاشتی؟ کجایی؟؟ پس تو کجای این روز و شبی ؟ شهر تو کجای این زمین بود این همه دور؟ تمام مردم ایستگاه می شناسندم بس که من هر روز شاخه گلی به دست به دنبال مهربانی تو هی طول قطار را رفتم و آمدم بس که من هی نام تو به لب، گوشه و کنار سراغ نشانی کوچکی از تو بودم پس تو کی از این سفر می آیی؟
-
سیب...
پنجشنبه 25 فروردین 1384 15:47
سیب تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه، سیب را دزدیدم. باغبان از پی من تند دوید. سیب را دست تو دید. غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خشخش گام تو تکرارکنان، میدهد آزارم و من اندیشهکنان غرق این پندارم که چرا خانه...
-
ندامت...
چهارشنبه 24 فروردین 1384 16:26
بجای دست گل بزرگی که فردا به گورم نثار خواهی کرد ، امروز با شاخه گل کوچکی یادم کن . به عوض سیل اشکی که فردا بر مزا رم فرو خواهی ریخت، امروز با لبخند مختصری شادم کن . امروز که در نزد توام مرحمتی کن ، فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت .
-
چشم....
یکشنبه 21 فروردین 1384 16:17
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند وتماشای توزیباست اگر بگذارند به من عاشق مسکین به حقارت منگر دل من وسعت دریاست اگر بگذارند غضب آلود نگاهم نکنید ای مردم دل من مال شماهاست اگربگذارند من زه اظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگربگذارند دل غم دیده من این همه آواره نگردد خانه دوست همین جاست اگربگذارند
-
کوچه...
پنجشنبه 20 اسفند 1383 10:56
این شعرو من خیلی دوست دارم شما چطور ؟؟؟ کوچه بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم امد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت...
-
پرستوی من...
پنجشنبه 20 اسفند 1383 10:30
ای کاش ای کاش پرستوی عشقت بودم وبر بام رویاهات پرواز می کردم ای کاش قطره اشکی بودم آنگاه از گونه هایت به سوی لبت می دویدم و بر غنچه لبت بوسه می زدم ای کاش درخت بید بودم و تو به من تکیه می کردی و من تو را در آغوش می گرفتم ای کاش قطره خونی بودم آنگاه از لبانت به سوی قلبت جاری می شدم ای کاش خوشبختی مهتاب را داشتم و با...
-
دنیای ....
چهارشنبه 19 اسفند 1383 15:54
گاهی اوقات به این نتیجه می رسم که هیچ چیز مال من نیست من , یک جزء از هیچ بزرگ دنیایی هستم که بدون هیچ دلیلی , و بدون هیچ اراده ای به اینجا تبعید شده ام درون دست های من , سیب سرخ گاز زده ایست که نمی دانم چطور به دست من رسیده است و من همینطور سرگردان به همهمه های مبهم اطراف خویش گوش سپرده ام محیط من را , هاله ای سیاه و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1383 17:29
ای عشق سلام بر تو... از پس کوهساران پر از چشمه های زلال سلام بر تو... از پس ابرهای نرم و لطیف و سبکبار کوهسار سلام بر تو... ای عشق سلام بر دارندگان تو در دلهاشان... شعلة هستی بر خرمن وجود از تو زبانه میکشد و ابراز وجود می کند.. اگر گرمیم و پویا از وجود تست .... تویی که بها می بخشی و بها می شکنی... دل ما را به رونق...
-
with you
سهشنبه 18 اسفند 1383 17:25
عشق یک فریب بزرگ است و دوست داشتن یک صداقت بی انتها و مطلق. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد . عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نا مطمین و دوست داشتن لطیف است و نرم در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان . عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر. از عشق هر چه بیشتر می نوشیم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1383 17:14
اون روزا یادم میاد که دلم تنهای تنها توی یک شهر غریب هی بهونه میگرفت شکوه میکرد اون روزا یادم میاد که دلم یه جایی بود پیش کسی که خودش هیچ نمیدونست که چه قد دوسش دارم اون روزا یادم میاد که دلم یه حسی داشت حسی غریب حسی که بهم میگفت ، تو اونو دوسش داری اما دل یه جورایی فرار میکرد اون روزا یادم میاد که صداش تو گوش من قصه...
-
پنجره
سهشنبه 18 اسفند 1383 12:11
آن سوی پنجره اندوه و آه بود... تنهائی و سکوت در هر نگاه بود از پشت پنجره باران به شیشه خورد مهتاب شب دوید در را به غم گشود من بودم و سکوت تنهائی و خیال اندوه و درد و رنج بیهودگی و آه آن شب برای تو ابری شدم سیاه باران شدم چو ابر در خلوت نگاه با من بمان امید ای خواب پنجره ای مهر آفتاب ای همچو آینه بی تو بهار من سرد و...
-
my life
سهشنبه 18 اسفند 1383 10:20
میگن هر کسی یه گمشده ای داره و زمانیکه اون گمشدش رو پیدا کنه میتونه به آرامش برسه. اما مگه میشه تو این دنیای به این بزرگی هر کسی بتونه گمشدشو پیدا کنه. آخه چه جوری امکانش هست اگر کسی اشتباه گمشدی یکی دیگه رو صاحب بشه تکلیف چی؟ اگه کسی گمشدیه خودش رو پیدا کنه اما دست تقدیر نذاره بهم برسن اون وقت چی؟ اگه کسی هیچ وقت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1383 10:07
در آن پر شور لحظه دل من با چه اصراری ترا خواست، و من میدانم چرا خواست، و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده که نامش عمر و دنیاست ، اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست
-
تنها و بیکس
سهشنبه 18 اسفند 1383 09:56
چشمهایم را می بندم و به دنیای با تو بودن پا می گذارم ....صدایت را با گوش جان می شنوم صدایی که مرا به خود می خواند به دور از دنیای گرگ و میش جایی دور تر از دنیای بودن یا نبودن جایی که بودن خویش را در وجودت معنی کنم...به عقربه رقاص زمان نگاه می کنم که بدون توجه به من می رقصد و می رقصد......صدای قلبم را می شنوم که می...
-
تنهایی من
دوشنبه 17 اسفند 1383 12:59
وتنها من می گویم: روزگاران در گذر است و من در گذر روزگار مردمان می روند و من با مردمان.به کجا؟....... من نمی دانم.... به دور دست ها...... با مردمان میروم زمان در پی گذشتن است و من نیز در پی زمان.... به سوی آنان رفتم. آنان مرا فرا می خواندندو من آنان را با آنان گفتم و آنان با من سخن از عشق به دنبالش بودم.... بر روی...