-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریور 1384 11:42
امروز واسه اولین باره که هیچ چیزی واسه نوشتن ندارم. راستی هم چرا من اینجوری شدم؟؟؟ کمکم کنید...
-
زندگی..
پنجشنبه 10 شهریور 1384 17:42
زیر گیر و دار زندگی باید خوابید فقط زیر یک آسمان . با یک صدا عادت کرد که از خواب هوس غافل شد . و تنها با یک حس می توان تجربه کرد ، صحبت با هم بودن را . فکر فردا باید کرد آنکه از قافله روز به شب افتاده است آنکه از خواهش بادی به زمین می آید او که بر رفت که رفت آسمان را به نگرانی انداخت !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریور 1384 17:27
خانه من نه از آجر است نه از سنگ از شیشه های شفافی است که هرگاه خدا از هر سمتش سرک بکشد ببینمش...... هرگاه به اعماق زندگانی برسم، زیبایی را در همه چیز می یابم حتی در چشم هایی که زیبایی را نمیبیند. زیبایی، گمشده ی ماست که در طول زندگانی انرا جستجو می کنیم. و هر چه جز این باشد، تو نمی دانی چیست؟؟ باز یادم میاید که گفتمش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریور 1384 17:01
جستجو چشمانم عمیق می شوند و نگاهم دقیق پرتو نگاهم را بر دورترین دورها می تابانم بر فراز قله ها و دشت ها بر ژرفای آبها بر رود های پرخروش بر مردابهای خموش چشمانم عمیق و عمیق تر می شوند و نگاهم دقیق و دقیق تر تا طراوت سبزه های بهاری تا تردی برگهای پاییزی همه جا می جویم با نگاهم حتی می بویم چشمانم بسته می شوند آه ……...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریور 1384 16:54
چندیست که من به جای خود هستم آواره لحظه های خود هستم چندیست مرا کسی نمیبیند من عاشق انزوای خود هستم با طرز نگاه خویش درگیرم در حال خود و هوای خود هستم صد جاده هست و پای رفتن نیست هر چند به روی پای خود هستم چندیست به اعتماد مشکوکم دنبال صدا؛ صدای خود هستم رفتار خودم به مردگان رفته من زنده فقط برای خود هستم چندیست به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریور 1384 16:13
تا چشم ها را بستم آرزویم تو شدی فکر رفتن کردم سمت و سویم تو شدی تا که لب وا کردم گفتگویم تو شدی در میان سکوت شبهایم جستجویم تو شدی زیر باران پر احساس خیال شستشویم تو شدی هرکجا بودم من پیش رویم تو شدی... نازنین در تمام قصه های من هیچ کس جز تو نبود همه اویم تو شدی
-
زندگی
پنجشنبه 10 شهریور 1384 16:07
زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست اضطراب وهوس ودیدن و نادیدن نیست زندگی خوردن وخوابیدن نیست زندگی جنبش وجاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند تقدیم به کسی که زنده ماندن را به من آموخت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریور 1384 10:05
دوست داشتن ؛ خیلی شبیه احتیاج داشتن است یک جور احتیاج داشتن مفرط و گاهی هم دوست داشتن راهی برای فراموش کردن است چند روزیست غریبه ای در زندگیم پیدا شده ... حس میکنم دوستش دارم ... و خودش هم باور کرده که خیلی دوستش دارم ! نمی دانم ... شاید برای به خاکسپاری خاطرات گذشته ! یکبار ... نیمه شب ... از او پرسیدم : - چرا منو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریور 1384 09:54
دستت رو بگذار روی قلبت، این ساعت عمرت که داره تیک تیک میکنه... جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده...
-
تقدیم به آنشرلی
دوشنبه 7 شهریور 1384 20:08
دستها مو به نشونه تسلیم بردم بالا . اما نمیدونتم حالا اشکامو چطور باید پاک کنم . دیدم اومد جلوتر … گره از اخماش باز شد … اشکامو پاک کرد …پیشونیمو بوسید … دو باره برگشت سر جاش یه نگاه به صورتم انداخت … دید دیگه اشک نمیریزم… دوباره اخم کرد …. من هنوز دستام به نشونه تسلیم بالا بود … !!!
-
تقدیم به آنشرلی
دوشنبه 7 شهریور 1384 16:51
آمد گذشت از من و ساده سلام کرد بایک نگاه کار دلم را تمام کرد پروانه های سبز نگاهش قشنگ بود بایک نسیم خنده به من احترام کرد مشتی غزل ز دفتر احساسهای خود اورد و در کلاس دلم ثبت نام کرد چیزی به نام عشق در اعماق جان من یکباره با تمام وجودش قیام کرد ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریور 1384 09:50
تو هم داری به همون چیزی فکر میکنی که من یک سال پیش فکر میکردم... من که به هیچ جا نرسیدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریور 1384 21:13
راستش شاید آخر این هفته برم و زانوم رو عمل کنم شاید یه چند روزی نتونم بیام و آپ دیت کنم. خلاصه منو ببخشید آدرس ما هم همدان سمت چپ پلاک ۷۰ تلفن : ( ۰۹۱۸۳۱۶۰۴۹۰ ) اگر تلفن خواستید وسط دوتا پرانتز رو selectکنید اگه بودیم بازم مینویسیم اگه نه هم حلال کنید اگه اشکتونو در آوردم یا احساساتی تون کردم معذرت... بای تا بعد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریور 1384 16:47
زندگی زندگی فصل پر از رویاست زندگی دشتی پر از غوغاست زندگی پرواز افکار نگاه ما به قهر سینه و دلهاست زندگی رفتن به اوج دیدنی هاست شیوه رقص پرستو هاست زندگی روییدن گلها در تن صحراست آری زندگی زیباست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریور 1384 16:23
" حلقه ی زر " دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه ی زر؟ راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهر ه ی او .... این همه تابش و درخشندگی است مرد حیران شو و گفت : حلقه خوشبختی ست , حلقه ی زندگی ست همه گفتند: " مبارک باشد " دخترک گفت: دریغا ! که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریور 1384 16:07
خوب , خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعر های ناب نام تو گر چه بهترین سرود زندگی ست من تو را به خلوت خدایی خیال خویش بهترین , بهترین خطاب می کند!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریور 1384 10:13
دلم چه می تپد امشب چه مست گشته نگاهم چه پاک گشته نگاهش چه سبز گشته جهانم چه راه روشنی امشب کشیده گشته در این دشت سوار راه دل من سوار راه دل ما آهای همسفر من سحر رسیده و وقت است که بانک برآریم به پرواز آهای همسفرانم طلوع گشته و وقت است که دل به عشق دهیم باز
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مرداد 1384 17:08
بـا تـو آغــاز مـی کـنـم خـوب مـن بـه نــام تـو مـی نـو یــسـم قــصــه ای تــازه از الهـام تـو ای شروع دلـپــذیر مثل خورشـید بی نـظـیـر به تو تـقـدیـم می کنـم عشـقو از مـن بـپـذیر ای قــشــنـگ تـرین بـهانه واسـه گفتن ترانه مـن یـه عـشـق جاودانه به تو تقدیم می کنم در این غربت شـبـانـه با صــداقـت عاشـقـانه قلـبـمـو بـا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مرداد 1384 16:35
نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان اگر که دل بسپاری به "مهرورزیدن" اگر که خو نکند دیده ات به "بد دیدن" امید توست که در خارزار, کوه, کویر اگر بخواهد صد باغ ارغوان دارد. دلت به نور محبت اگر بود روشن تو را همیشه چو گل, تازه و جوان دارد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مرداد 1384 15:57
می نویسم نامه ای بر روی باد تا شمیمش عطر افشانت کند می نویسم روی ابری در خیال تا که یادم غرق بارانت کند می نویسم نامه بر موجی بلند تا که شاید آید از دریا جواب توی بیداری جوابی نیست نیست شاید آید نامه ای با پیک خواب می نویسم روی آتش عشق را می نویسم عشق یعنی زندگی می دهم خاکستر آتش به باد باد می خندد بر این دیوانگی می...
-
تنهائیم را به بازی نگیر....
دوشنبه 31 مرداد 1384 09:24
"تقدیم به او که رویای بی شکل زندگیم بود " "دوباره تنها شدم" دیشب در انزوای این اتاق خاموش پا به پای نبودنت بایدم ای کاش می دانستی من بی تو روزی هزاربار در بیداریم می میرم آخر گلم چگونه صدایت زنم؟ :وقتی در جایی دورتر از افق های سرد فاصله رهایم کردی نه عزیزکم تقصیر از تو نیست :این حکایت همیشگی طعم تلخ واقعیتی ست :که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مرداد 1384 09:51
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را - به میهمانی گل های باغ می آورد وگیسوان بلندش را - به بادها می داد و دست های سپیدش را - به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که آن دونرگس جادو را - به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مرداد 1384 09:43
اگر قلبم را برایت گشودم از این بود که می خواستم در حضور تو گم نشوم تفاوت آدم ها در دردهایشان است دردهایم را برایت باز می گویم تا بدانی عظیم ترین رسالت انسانی را چه نجیبانه بر شانه های نحیفم به پایان می برم تندیس نیستم که هرزه بخندم لبخندم ترجمان رنج های ناگفته است مرا به نام بخوان!!! من به عشق دیدار تو نیست که ثانیه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مرداد 1384 09:35
نمیدانم چرا غمها نمیدانند که من سلطان غمهایم بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم زندگی را در سه چیز باختم نگاه نگار دوست اما اینک همه چیزم را با تو خواهم ساخت نگارینم تو را هرشب میان آسمان یابم همه ..............
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مرداد 1384 09:46
اونا که تو زندگیشون قصه های خوب شنیدن توی قمار زندگانی همه جور بازی رو دیدن اونا که توی خلوت شب شعرهای حافظ رو خوندن همه راهو رفتن اما بر سر دو راهی موندن بهشون بگید که اینجا یه نفر همیشه مسته یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته حالا قصه هاشو مستا توی میخونه ها میگن اما اون همیشه مستو دیگه اونجا راه نمیدن دیگه نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مرداد 1384 09:32
به دنبال تو ام منزل به منزل پریشان میروم ساحل به ساحل به خواب دیده ام رویا به رویا به یادت بوده ام فردا به فردا پس از تو روح سرگردان موجم هنوزم تشنه ام دریا به دریا تو را تنهای تنها میشناسم تو را هرجای دنیا میشناسم خاکم و خاک در تو سایه ی پشت سر تو همه ی زندگی من یک غزل از دفتر تو
-
جواب شما..
پنجشنبه 27 مرداد 1384 09:55
خیلی ها از من می پرسن که چرا .. اینقدر نا امید.. اشک و باران پارسال با او در زیر باران راه می رفتم. امسال راه رفتن او را با مرد دیگری در زیر باران اشک هایم دیدم. شاید باران پارسال اشکِ مرد دیگری بود . . . !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مرداد 1384 09:48
یادم که میآد ... اشکام در میاد.. میدونی چرا؟؟؟؟؟ آخه چه رویاهایی با یادش ساخته بودم.. ولی.. گویند خدا همیشه با ماست ای غم نکند توهم خدایی بی خیال بابا هنوز خدا هست .زندگی هست.
-
گمان...
پنجشنبه 27 مرداد 1384 09:24
من گمان می کردم دوستی همچون سروی سبز چار فصلش همه آراستگی است من چه میدانستم هیبت باد زمستانی هست من چه می دانستم سبزه می پژمرد از بی آبی سبزه یخ می زند از سردی دی من چه میدانستم دل هر کس دل نیست قلب ها ز آهن و سنگ قلب ها بی خبر از عاطفه اند گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ کاش لحظه ای تامل میکردی وگرمی...
-
تقدیم به آنشرلی
چهارشنبه 26 مرداد 1384 18:26
من همین جا میمانم... به کوچه های بن بست گفتم شما بروید... به خیابانهای یتیم همین را خواهم گفت... روزها از کفن هایشان بیرون آمده اند... و من به شعرهای مرده ام می اندیشم... و به بعدها که میروند... گاه می اندیشم که خبر مرگ ما را با تو چه کس میگوید؟ هی فلانی! لحظه ی پرواز یادت هست؟ من در این گوشه ی گمنام جهان پر پروازم...