آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است


اگر قلبم را برایت گشودم از این بود که
می خواستم
در حضور تو گم نشوم
تفاوت آدم ها در دردهایشان است
دردهایم را برایت باز می گویم
تا بدانی
عظیم ترین رسالت انسانی را چه نجیبانه بر شانه های نحیفم به پایان می برم
تندیس نیستم که هرزه بخندم
لبخندم ترجمان رنج های ناگفته است
مرا به نام بخوان!!!

من به عشق دیدار تو نیست که ثانیه ها را می شمارم
جای پای تو در من ژرفتر می شود
و مهربانی دستانت را بیشتر طالب می گردم
با زمان در باد می دوم و خاکستر می شوم تا به اوج بودن تو نزدیکتر گردم
با من آشنا تر می شوی، هرآن که سپری شود
هرآن که سپری شود، دستانت مهربانتر می شود
وای خدای من دلم خیلی واسش تنگ شده
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 30 مرداد 1384 ساعت 09:47 ق.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد