-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مرداد 1384 17:58
آسمان آسمان آسمانی پر ستاره با ستاره های درخشان آسمانی پر ترانه مثل سکوتی شاعرانه آسمانی بی کرانه بر فراز دلهای ما آسمان حرفی بزن باری بده آسمان رعدی بزن آسمان برقی بزن در میان جانهای ما آسمان نورت شورت رنگ آبیت صافیت پاکیت عشقت را بده به من
-
بدون شرح.....
چهارشنبه 26 مرداد 1384 17:50
-
رهسپار من......
چهارشنبه 26 مرداد 1384 17:25
رهسپار تنهای من قصه های هزار تکه تو نیاز بی پروای من دستهای سفالی تو جاده بی انتهای من اسم تو غرقاب شعر من آغوش من را باور کن خودت دیدی که چطور لحظه های وحشی را به پاس عشق من و تو از قفس رها کرده اند آغوش من را باور کن که زمان مرثیه کهنه ای می خواند انتها نزدیک است مرا باور کن....... باور کن مرا که بی تو...
-
گریه هایم..
سهشنبه 25 مرداد 1384 16:42
تنها شاهد اشکهای شبانه ام همین صفحه سفید و جوهر سیاه و نور ماه است که زیباییش یاد آور تواست و دل گرفتگیش همچون من هرگز نخواستم چشم نا محرم این لحظه های آشنا فرو ریختن اشک را بر گونه هایم ببیند ه میشه بالش سکوت را زیر سر هق هق تنهائیم گذاشتم تا کسی صدای مرا نشنود اما تو تو که از گریه های پنهانی من با خبری چه کنم؟ گاهی...
-
مشق شب
سهشنبه 25 مرداد 1384 16:21
مشق شب این باشد که هر روز و هر شب چندین بار در قلب هایمان زنده و تکرار کنیم : عشق ، مهربانی ، صداقت ... پاکی و پاکی و پاکی امتحانی بشود که بسنجند ما را تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شده ایم.....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مرداد 1384 09:25
من از تمامی رنگهای زمانه دلگیرم و از خورشید که مرا در اشتباه انداخت همیشه دیر رسیدم همیشه دیر وقتی ، که باد ، برده بود و از آتش قافله،خاکستری نیز نمانده بود و صدا ، حتی ، صدایی کمک نکرد تکرار پیش نم رود باید طرحی دوباره ریخت و قانونی ، دوباره ساخت باید برای تهاجم باد ، فکری کرد و سهمی از خورشید را به شب بخشید
-
کاش زنده بودم....
سهشنبه 25 مرداد 1384 09:12
-
عشق....
سهشنبه 25 مرداد 1384 08:53
عاشقم عاشق سپیده صبح عاشق ابر های سرگردان عاشق روزهای بارانی عاشق هر چه نام توست بر آن ای ...جون دوست دارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مرداد 1384 16:34
روزی که ناقوس عشق در این دیار نواختند من به رسوایی به بند رخت این آسمان آویخته شدم و فقط خدا فهمید که بی تو می میرم و فقط خداست که می خواهد تا در اغوش تو صدای بالهای پرواز جبریئل را بشنوم اگر خدا لایقم داند پروانه وار به دور شمع وجودت می چرخم تا روزی که باور کنی زندگی ارزش خندیدن را دارد خدمتگذار تو بودن افتخار من است...
-
دعا...
دوشنبه 17 مرداد 1384 09:23
باز هم در اوج سرمستی عشق می شوم ابی تر از چشمان تو می شوم رنگین کمان یک نگاه می شوم تکرار برخی بوسه ها بوسه یعنی التماس یک دعا بوسه یعنی دیده های خیس ما بوسه یعنی حرمت پیدا شدن بوسه یعنی زنده گشتن در خدا رنگ برخی بوسه ها بی رنگی است انتهای رنگ ما دلتنگی است جان که رنگش رنگ بی رنگ خداست التماس یک دعا هم جرم ماست
-
دوستان بی وفا...
دوشنبه 17 مرداد 1384 08:58
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید...وفا غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند.....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مرداد 1384 17:25
امروز میخوام از خودم بگم... راستش .....نمیدونم چی بنویسم .... احسان هستم ۲۱ ساله از همدان .... یه ذره کامپیوتر و انگلیسی میدونم..... همین...در ضمن یه کوچولو هم شعر.....
-
...Loverly
یکشنبه 16 مرداد 1384 16:47
It’s you whom I love you the most It’s you for whom I care the most My Love for you is true And I know that’s yours is true, too If you ask me I need you the answer is Forever If you ask me I’ll leave you the answer is Never If you ask me what I value, the answer is you If you ask me if I love you, the answer is I Do...
-
اشک...
یکشنبه 16 مرداد 1384 16:26
کاش می شد اشک را معنی کنیم واژه این جمله را پیدا کنیم کاش می شد همچو باران بی نشان گریه ها را راهی دریا کنیم کاش می شد زیر باران گریه کرد روز تنهایی به دنیا خنده کرد کاش می شد همچو باران و تگرگ صورت صد برگ گل را تازه کرد کاش می شد عشق را معنی کنیم این سراب مرده را دریا کنیم کاش می شد در میان موج وباد ساحل گمگشته رو...
-
پائیز...
یکشنبه 16 مرداد 1384 16:05
باز پائیز است .... باز این دل از غمی دیرینه لبریز است باز میلرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان باز میریزد فرو بر چهره ام باران باز رنجورم خداوندا پریشانم باز میبینم که بی تابانه گریانم باز پائیز است باز این دنیا غم انگیز است باز پائیز است وهنگام جدائیها باز پائیز است و مرگ آشنائیها
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مرداد 1384 09:26
خدا خدای خوبم .............به نگاهت محتاجم دلم می خواد دلهره های قلبمو بگیری............. نمیدونی تو این روزا....تو این شبها چقدر صدات کردم............ ...........نمیدونی دوباره چقدر بی قرارم....و چقدر دلتنگ او............
-
دوست داشتن..
یکشنبه 16 مرداد 1384 09:22
آسمان را چه با ستاره چه بی ستاره دوست دارم شب را چه با ماه چه بی ماه دوست دارم زمبن را چه باطراوت چه بی طراوت دوست دارم ولی دنیا را بدون تو دوست ندارم
-
شبی بارانی ....
شنبه 15 مرداد 1384 09:26
شبی غمگین , شبی بارانی , شبی سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد می گویند شیشه ها بی احساسند اما وقتی بر روی...
-
دروغ
پنجشنبه 13 مرداد 1384 18:05
کاش انسان از ازل دیده به جهان نمی گشود کاش دیدگانش به زیبائی عادت نمی کرد : " خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان ..." کاش خدا به جای کوفتن مشتی بر سینه او اناری می کاشت : " من اناری را می کنم دانه به دل میگویم / کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود " کاش خدا از برای او چند چیز نمی آفرید : غرور , عشق , چشم و دروغ که از غرور...
-
تو رفتی
پنجشنبه 13 مرداد 1384 17:56
کاش نمی دیمت و از شراره های بی رحمانه نگاهت نمی سوختم......!!تو رفتی و من حالا می فهمم که ندای خداحافظی تو مدتها قبل از رفتنت بود و من نشنیدم و شاید نخواستم که بشنوم
-
زندگی...
پنجشنبه 13 مرداد 1384 17:49
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را بر داری تو توانایی بخشش را داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگی بخشد چشم های تو به من می بخشد شور و عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر بر جسته ای از زندگی من هستی بهار حضور توست و تو سبزی که من این گونه سبز می خواهمت
-
پاییز
پنجشنبه 13 مرداد 1384 17:44
باز پائیز است .... باز این دل از غمی دیرینه لبریز است باز میلرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان باز میریزد فرو بر چهره ام باران باز رنجورم خداوندا پریشانم باز میبینم که بی تابانه گریانم باز پائیز است باز این دنیا غم انگیز است باز پائیز است وهنگام جدائیها باز پائیز است و مرگ آشنائیها
-
هیچ...
یکشنبه 9 مرداد 1384 10:14
گمان می کردم اگر نباشی میمیرم دلم پیش دلت گیر کرده بود تو رفته ای و من هنوز زنده ام نه تو واقعی بودی و نه من دروغین نبودم و این میان افسوس از دلی که نباخته بودیم... معادله مان دو مجهول داشت طرح لبهای تو و چشمان من و هر دو ماهرانه دروغ می گفتند.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مرداد 1384 16:15
با هم بودن را همراهم باش بی تو بودن را خواهم آموخت....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مرداد 1384 15:56
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم باز می لرزد ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم آی نخراشیبی به غفلت گونه ام را تیغ آی نپریشی صفای زلفکم را دست آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است
-
راز خلقت...
پنجشنبه 6 مرداد 1384 09:03
خداوندا پریشانم ..... نمیدانم چه می جویم نمی دانم چه می خواهم .... پس از این سالهای زیستن آخر هدف از زیستن را هم نمی دانم...... مراد من از این شکوه . ترددهای بی چون و چرای صبحگاه و شامگاهی نیست ولی آخر چرا بر من نگاهت گاهگاهی نیست .......مرا آخر از این انسان شدن دانی گناهی نیست در این دنیا دلم بر دل ببستن های خود بستم...
-
بوسه
سهشنبه 4 مرداد 1384 09:33
"آخر به کجایی تو؟" پرسید و ندانستم با این همه دلتنگی درطرح نمی گنجم! هربار قلم رقصید از سایه خود ترسید یک نقش و همه خالی درگوشه تنهایی از بوسه و صد بوسه یک لحظه به خود لرزید ترسید ودلش ترسید یک شب زشبی شاید بی بوسه تو یکبار درخواب بماند خواب
-
آغوش...
سهشنبه 4 مرداد 1384 09:26
آن شب که دلم لرزید گفتی به کنارم باش و از آینه چشمم نقشی به خیال انداز تو ماندی و من ماندم تا صبح در آغوشت یکبار گشودم چشم دیدم همه جا بی تو بی خود شده ام با تو آخر چه بگویم من ؟ این را که دلم ترسید ؟ دیدی ز خیال تو نقشی ز قلم لرزید!
-
خدا....
سهشنبه 4 مرداد 1384 09:11
اسرار خدا لایق هر بی سرو پا نیست هر باسروپا لایق اسرار خدا نیست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خرداد 1384 02:59
اینقدر گفتید عکس اینم ...زود ببین میخوام بر دارمش..