آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است


می نویسم نامه ای بر روی باد         
 تا شمیمش عطر افشانت کند
می نویسم روی ابری در خیال
 تا که یادم غرق بارانت کند
می نویسم نامه بر موجی بلند
 تا که شاید آید از دریا جواب
توی بیداری جوابی نیست نیست
 شاید آید نامه ای با پیک خواب
می نویسم روی آتش عشق را
 می نویسم عشق یعنی زندگی
می دهم خاکستر آتش به باد
باد می خندد بر این دیوانگی
می نویسم روی ماسه نام او
می کشم تصویر یک فرجام را
موجی از دریا رسد از دورها
 می برد همراه خود آن نام را


آره عزیزان سرگذشت ما هم دقیقا همین بوده...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد