آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

در فراسوی نگاهت...




فراسوی نگاهت

 

 

                       در فراسوی نگاهت

 

 

در فراسوی نگاهت چیزی نهفته است که مرا به سوی تو می خواند!

 

نمی دانم چیست این ناشناخته؟!

 

عشق است؟

 

شوق دوستی است؟

 

یا نفرت؟

 

به هر حال هر چه هست برای من مانند عصای سفید نابیناست

 

که نابینا را بینا تر از هر بینایی میکند

 

به من تنها وخسته بگو که چیست اینچنین مرا گمشده در تار و پود خویش کرده؟

 

به من تنها وخسته بگو...

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 21 اردیبهشت 1384 ساعت 07:45 ب.ظ http://www.djmohsen.persianblog.com

ای ول ای ول بابا دمت گرم

نیما پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1384 ساعت 08:42 ق.ظ

آره یه چیزی هست که منو هم می خونه به سوی خودش ...نمی دونم چیه ولی هر چی هست خوبه ..

شیدا چهارشنبه 4 خرداد 1384 ساعت 04:03 ب.ظ

http://www.relationshipcards.com/inner_actions_cardCovers/52.jpg

محمد رضا یکشنبه 26 تیر 1384 ساعت 05:03 ق.ظ

سلام بابا دمت گرم حالی بردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد