آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

شبی بارانی ....


شبی غمگین , شبی بارانی , شبی سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
او هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
می گویند شیشه ها بی احساسند
اما وقتی بر روی شیشه بخار گرفته پنجره اتاقم نوشتم دوستت دارم
به آرامی گریه کرد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد