آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

تقدیم به آنشرلی


دستها مو به نشونه تسلیم بردم بالا .

اما نمیدونتم حالا اشکامو چطور باید پاک کنم . دیدم اومد جلوتر

گره از اخماش باز شد

اشکامو پاک کرد…پیشونیمو بوسید …

دو باره برگشت سر جاش

یه نگاه به صورتم انداخت

دید دیگه اشک نمیریزم…

دوباره اخم کرد….

من هنوز دستام به نشونه تسلیم بالا بود!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
نگار سه‌شنبه 8 شهریور 1384 ساعت 05:24 ب.ظ

هیچوقت تسلیم نشو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد