تنها شاهد اشکهای شبانه ام
همین صفحه سفید و جوهر سیاه و نور ماه است
که زیباییش یاد آور تواست و دل گرفتگیش همچون من
هرگز نخواستم چشم نا محرم این لحظه های آشنا
فرو ریختن اشک را بر گونه هایم ببیند
ه
میشه بالش سکوت را
زیر سر هق هق تنهائیم گذاشتم
تا کسی صدای مرا نشنود
اما تو
تو که از گریه های پنهانی من با خبری
چه کنم؟
گاهی همین گریه های گهگاه
جای خالی تو را
در غربت عاشقانه هایم پر میکند
مشق شب این باشد
که هر روز و هر شب چندین بار
در قلب هایمان زنده و تکرار کنیم :
عشق ، مهربانی ، صداقت
... پاکی و پاکی و پاکی
امتحانی بشود
که بسنجند ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم.....
روزی که ناقوس عشق در این دیار نواختند
من به رسوایی به بند رخت این آسمان آویخته شدم
و فقط خدا فهمید که بی تو می میرم
و فقط خداست که می خواهد تا در اغوش تو صدای بالهای پرواز جبریئل را بشنوم
اگر خدا لایقم داند پروانه وار به دور شمع وجودت می چرخم
تا روزی که باور کنی زندگی ارزش خندیدن را دارد
خدمتگذار تو بودن افتخار من است
همیشه