آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

تقدیم به آنشرلی

من همین جا میمانم...
به کوچه های بن بست گفتم شما بروید...
به خیابانهای یتیم همین را خواهم گفت...
روزها از کفن هایشان بیرون آمده اند...
و من به شعرهای مرده ام می اندیشم...
و به بعدها که میروند...
گاه می اندیشم که خبر مرگ ما را
با تو چه کس میگوید؟


هی فلانی!
لحظه ی پرواز یادت هست؟
من در این گوشه ی گمنام جهان
پر پروازم وااااای..!
پر پروازم را باد با خود برد
پر پروازم سوخت. پر پروازم رفت. پر پروازم مرد.
و مرا اینجا تنها...




آسمان
آسمان
آسمانی پر ستاره
با ستاره های درخشان
آسمانی پر ترانه
مثل سکوتی شاعرانه
آسمانی بی کرانه
بر فراز دلهای ما
آسمان حرفی بزن
باری بده
آسمان رعدی بزن
آسمان برقی بزن
در میان جانهای ما
آسمان نورت
شورت
رنگ آبیت
صافیت
پاکیت
عشقت را بده به من
                                             

رهسپار من......


رهسپار تنهای من
قصه های هزار تکه تو
نیاز بی پروای من
دستهای سفالی تو
جاده بی انتهای من
اسم تو
غرقاب شعر من
آغوش من را باور کن
خودت دیدی
˜که چطور لحظه های وحشی را به پاس عشق من و تو
از قفس رها ˜کرده اند
آغوش من را باور ˜کن
˜که زمان مرثیه ˜کهنه ای می خواند
انتها نزدیک˜ است
مرا باور کن.......






باور کن مرا که بی تو هیچم........

گریه هایم..

تنها شاهد اشکهای شبانه ام

همین صفحه سفید و جوهر سیاه و نور ماه است

که زیباییش یاد آور تواست و دل گرفتگیش همچون من

هرگز نخواستم چشم نا محرم این لحظه های آشنا

فرو ریختن اشک را بر گونه هایم ببیند

ه
میشه بالش سکوت را

زیر سر هق هق تنهائیم گذاشتم

تا کسی صدای مرا نشنود

اما تو

تو که از گریه های پنهانی من با خبری

چه کنم؟

گاهی همین گریه های گهگاه

جای خالی تو را

در غربت عاشقانه هایم پر میکند

مشق شب


مشق شب این باشد

که هر روز  و هر شب چندین بار
در قلب هایمان زنده و تکرار کنیم :
عشق ، مهربانی ، صداقت

... پاکی و پاکی و پاکی
 امتحانی بشود

که بسنجند ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم.....


من از تمامی رنگهای زمانه دلگیرم
و از خورشید
که مرا در اشتباه انداخت
همیشه دیر رسیدم
همیشه دیر
وقتی ، که باد ، برده بود
و از آتش قافله،خاکستری نیز نمانده بود
و صدا ، حتی ، صدایی کمک نکرد
تکرار پیش نم رود
باید طرحی دوباره ریخت و قانونی ، دوباره ساخت
باید برای تهاجم باد ، فکری کرد
و سهمی از خورشید را به شب بخشید

عشق....

عاشقم عاشق سپیده صبح
                      عاشق ابر های سرگردان
                                     عاشق روزهای بارانی
                                               عاشق هر چه نام توست بر آن

















ای ...جون دوست دارم...





روزی که ناقوس عشق در این دیار نواختند
من به رسوایی به بند رخت این آسمان آویخته شدم
و فقط خدا فهمید که بی تو می میرم
و فقط خداست که می خواهد تا در اغوش تو صدای بالهای پرواز جبریئل را بشنوم

اگر خدا لایقم داند پروانه وار به دور شمع وجودت می چرخم
تا روزی که باور کنی زندگی ارزش خندیدن را دارد
خدمتگذار تو بودن افتخار من است
همیشه

دعا...


باز هم در اوج سرمستی عشق

می شوم ابی تر از چشمان تو

می شوم رنگین ˜کمان یک˜ نگاه

می شوم تکرار برخی بوسه ها

بوسه یعنی التماس یک˜ دعا

بوسه یعنی دیده های خیس ما

بوسه یعنی حرمت پیدا شدن

بوسه یعنی زنده گشتن در خدا

رنگ برخی بوسه ها بی رنگی است

انتهای رنگ ما دلتنگی است

جان ˜که رنگش رنگ بی رنگ خداست

التماس یک˜ دعا هم جرم ماست

دوستان بی وفا...

در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند

ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید...وفا
غم با همه بیگانگی
هر شب به ما سر میزند.....