به جون خودم نمی خواستم بنویسم
ولی یکی بهم گفت بازم بنویس ......
منم گفتم چشم.....
سفر دلشدگیتو مرا
باور کن
من که در
حس نیازم
سفر دلشدگی را
ز تو کردم
آغاز .
تو مرا
یاری کن
تا پر و بال
گشایم
به بلندای سپهر
تو مرا
جاری کن
همچو یک رود
به دور از
خطر فاصله ها
تو که
دریای منی
باز مرا
باور کن
اگر اينو از يه جاي ديگه گرفته بودمش
حتما براي خود ت مي فرستادم
اما حيف