بیدل و خسته در این شهر ام و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
از آشنایان کهن یار و پرستاری نیست
اینم عکس مسافرت پارسال که دوست خوبم آقا پویان زحمتشو کشیدن
احسان جان سلام
خسته نباشی
وبلاگت واقعا زیباست من هیچ اشکالی از اون نتوانستم بگیرم
به من هم سر بزن خوشحال میشوم
چقدر خوبه آدم این جاده را با معشوقش تا انتها برود دست در دست هم
سلام اقای همایی
حالتون خوبه؟
تکه تکه خدا از اسمان میبارد
خدا بدش میاید
چترت را ببند زیر امدنش