خیلی جالبه هیچی واسه گفتن ندارم.
قلب من نمی زنه مات نگاه تو شده
روز روشنش فقط چشم سیاه تو شده
من غریب کوچه های پیچ و واپیچ
آشنای سفرم از همه تا هیچ
من همون مسافر شهر خیالم
عشق تو عمری افتاده تو فالم
من نگاهه، یه قناریم به پرواز
من سکوت قفسم به شوق آواز
توئی پرواز منو،شعر و ترانم
واسه دوری از خودم،توئی بهونم
سلام
مطالب قشنگی داریم
مرسی که به من سر زدین
بازم بیاین
احسان جان با درودی گرم.......................***
اتفاقا من فکرمی کنم برای گفتن ...جای خالی بسیار است
چیزی که هست شما دقت می کنی تا نوشته ات دلچسب باشد..واین خیلی مهم است.........
چشم احسان جان شما را در نوبت گذاشتم..
تندرست و شادکام باشی نازنین
سلام
چون نظر خواستی من هم خودم را مایل دیدم که چند خطی برای شما بنویسم.راستش آقا احسان وبلاگ قشنگی داری که خوب هم طراحی شده اما یه عیب بزرگ داره و اینه که اگه قراره شما خوانندگان وبلاگ را با نوشته هات به جایی ببری بهتره اون جا سرزمین زیبایی باشه که بشه توی اون با امید نفس کشید . بهتره وقتی خواننده های وبلاگ از اون سرزمین برمی گردند احساس کنند حالشون بهتره و می تونن زندگی بهتری داشته باشن والا وبلاگهایی که غم و غصه ترویج می کنن کم نیستند و شما که اینقدر با سلیقه ای بهتره سرزمین زیباتری برای خوانندگان ترسیم کنی .البته من نمی دونم چند سالته اما اگه تو سن نوجوانی هستی این سبک مطالب کمی طبیعیه اما اگه به همین روش ادامه بدی ممکنه لذت بردن از زندگی و مفید بودن برای دیگران رو از یاد ببری که این اتفاق خوشایندی نیست.بهتره از ادبیات کهن ایران و نیز ادبیات مذهبی هم کمک بگیری.تا نوشته هات رنگ و بوی ماندنی و زیباتری به خودشون بگیرن.عشق بدون ایمان و احساس بدون هدف زود رنگ می بازن.