"قلبهای ملتهب"
صدای غریبی می رسد به گوش
در آن خلوت نشسته است
جوانی به سوگ
در مصیبت آن روزهای خوب
می گریست چه با اندوه
پسرک سوگوار جوانی است
پسرک سوگوار امیدواری است
پسرک سوگوار برنگشتن هاست....
هیچ کس ، هیچ کس
- حتی من -
باور نمی کند
مرگ عشقتان را....
باور نمی کند
که خزان جدایی توانست
گل همیشه بهاری را که در
قلبهای ملتهبتان می روید
پژمرده کند .
شما مست غرورید و
این دلیلی است
که از هم دورید...
همگان می دانند
که ساز خیالتان
نغمه ی خاطره ی دیگری را هر شب ساز می کند
همگان می دانند
که در شتاب دوری نیست
همگان می دانند
که بیشتر از این در هیچ کدامتان صبوری نیست !
سلام من ممنونتون م یشم اگه بیاین و حرفای دلم رئ بخونین یه داستان واقعی کوتاه و دل خراش از نا مردی یک پسر