اگر قلبم را برایت گشودم از این بود که می خواستم در حضور تو گم نشوم تفاوت آدم ها در دردهایشان است دردهایم را برایت باز می گویم تا بدانی عظیم ترین رسالت انسانی را چه نجیبانه بر شانه های نحیفم به پایان می برم تندیس نیستم که هرزه بخندم لبخندم ترجمان رنج های ناگفته است مرا به نام بخوان!!!
من به عشق دیدار تو نیست که ثانیه ها را می شمارم جای پای تو در من ژرفتر می شود و مهربانی دستانت را بیشتر طالب می گردم با زمان در باد می دوم و خاکستر می شوم تا به اوج بودن تو نزدیکتر گردم با من آشنا تر می شوی، هرآن که سپری شود هرآن که سپری شود، دستانت مهربانتر می شود وای خدای من دلم خیلی واسش تنگ شده