آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است


خانه من نه از آجر است
نه از سنگ
از شیشه های شفافی است
که هرگاه خدا از هر سمتش سرک بکشد
ببینمش......

هرگاه به اعماق زندگانی برسم،
زیبایی را در همه چیز می یابم
حتی در چشم هایی که زیبایی را نمیبیند.
زیبایی،
گمشده ی ماست
که در طول زندگانی انرا جستجو می کنیم.
و هر چه جز این باشد،
تو نمی دانی چیست؟؟
باز یادم میاید
که گفتمش بگو..

گفتم بگو
سکوت کرد و رفت
و من
هنوز گوش میکنم


جستجو


چشمانم عمیق می شوند و نگاهم دقیق

پرتو نگاهم را بر دورترین دورها می تابانم

بر فراز قله ها و دشت ها

بر ژرفای آبها

بر رود های پرخروش

بر مردابهای خموش

چشمانم عمیق و عمیق تر می شوند و نگاهم دقیق و دقیق تر

تا طراوت سبزه های بهاری

تا تردی برگهای پاییزی

همه جا می جویم

با نگاهم حتی می بویم

چشمانم بسته می شوند
آه …… یافتمت!


چندیست که من به جای خود هستم

آواره لحظه های خود هستم

چندیست مرا کسی نمیبیند

من عاشق انزوای خود هستم

با طرز نگاه خویش درگیرم

در حال خود و هوای خود هستم

صد جاده هست و پای رفتن نیست

هر چند به روی پای خود هستم

چندیست به اعتماد مشکوکم

دنبال صدا؛ صدای خود هستم

رفتار خودم به مردگان رفته

من زنده فقط برای خود هستم

چندیست به سجده روی آوردم

هر چند خودم خدای خود هستم

هر چند غزل تمام اما من ...

... دنباله انتهای خود هستم...

تا چشم ها را بستم
آرزویم تو شدی
فکر رفتن کردم
سمت و سویم تو شدی
تا که لب وا کردم
گفتگویم تو شدی
در میان سکوت شبهایم
جستجویم تو شدی
زیر باران پر احساس خیال
شستشویم تو شدی
هرکجا بودم من
پیش رویم تو شدی...
نازنین در تمام قصه های من
هیچ کس جز تو نبود
همه اویم تو شدی

زندگی


زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست
اضطراب وهوس ودیدن و نادیدن نیست
زندگی خوردن وخوابیدن نیست
زندگی جنبش وجاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگه آغاز حیات
تا به جایی که خدا می داند



تقدیم به کسی که زنده ماندن را به من آموخت


دوست داشتن ؛
 خیلی شبیه احتیاج داشتن است

یک جور احتیاج داشتن مفرط

و گاهی هم دوست داشتن
راهی برای فراموش کردن است

چند روزیست غریبه ای در زندگیم پیدا شده ...
 حس میکنم دوستش دارم ...

و خودش هم باور کرده که خیلی دوستش دارم !

نمی دانم ... شاید برای به خاکسپاری خاطرات گذشته !

یکبار ... نیمه شب ... از او پرسیدم :

- چرا منو دوست داری ؟

و حس کردم بعد از این سئوال روی گونه سمت چپ او و روی احساسات من چال کوچکی افتاد

و این شروع تازه ای بود برای یک هم آغوشی ،

بوسه های عاشقانه در تاریکی ،

شنیدن نفسهای هوسناک ،

و لذت بردن از یک گناه .

همیشه معتقدم گناه باید لذت داشته باشد

گناهی که لذت ندارد ؛‌ حماقت است

آدم ها گناه می کنند و گناه می کنند و گناه می کنند

و هیچ لذتی در پس گناهان بیشمارشان نیست

یا آدم ها خیلی احمق شده اند

و یا من در تعریف گناه اشتباه می کنم

من همه چیز را می دانم و هیچ چیز را نمی فهمم

و این عمیقا تاسف بار است

دستت رو بگذار روی قلبت،
 این ساعت عمرت که داره تیک تیک میکنه...
 جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده...
                                                                                  



                                                                                                    

تقدیم به آنشرلی


دستها مو به نشونه تسلیم بردم بالا .

اما نمیدونتم حالا اشکامو چطور باید پاک کنم . دیدم اومد جلوتر

گره از اخماش باز شد

اشکامو پاک کرد…پیشونیمو بوسید …

دو باره برگشت سر جاش

یه نگاه به صورتم انداخت

دید دیگه اشک نمیریزم…

دوباره اخم کرد….

من هنوز دستام به نشونه تسلیم بالا بود!!!

تقدیم به آنشرلی


آمد گذشت از من و ساده سلام کرد
بایک نگاه کار دلم را تمام کرد
پروانه های سبز نگاهش قشنگ بود
بایک نسیم خنده به من احترام کرد
مشتی غزل ز دفتر احساسهای خود
اورد و در کلاس دلم ثبت نام کرد
چیزی به نام عشق در اعماق جان من
یکباره با تمام وجودش قیام کرد
....


تو هم داری به همون چیزی فکر میکنی که من یک سال پیش فکر میکردم...
من که به هیچ جا نرسیدم...


راستش شاید آخر این هفته
برم و زانوم رو عمل کنم
شاید یه چند روزی نتونم
بیام و آپ دیت کنم.
خلاصه منو ببخشید
 
آدرس ما هم
همدان سمت چپ پلاک ۷۰
تلفن :
(۰۹۱۸۳۱۶۰۴۹۰)
اگر تلفن خواستید
وسط دوتا پرانتز رو selectکنید
اگه بودیم بازم مینویسیم
اگه نه هم حلال کنید
اگه اشکتونو در آوردم
یا احساساتی تون کردم
معذرت...
بای تا بعد...

زندگی

     

زندگی فصل پر از رویاست

زندگی دشتی پر از غوغاست

زندگی پرواز افکار نگاه ما
به قهر سینه و دلهاست

زندگی رفتن به اوج دیدنی هاست

شیوه رقص پرستو هاست

زندگی روییدن گلها در تن صحراست

آری زندگی زیباست