آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

چند روزی میشه که نتونستم آپدیت کنم .

ولی منو ببخشید .اوضاع روحی من زیاد تعریفی نیست .

راحت بگم حالم گرفته.

پس تا بعد بای

اگه بودیم بازم می تایپیم .اگر هم نبودیم شما خودتون زحمتشو بکشید.

یا علی

تقدیم به شما:

باز تویی در دل خاموش من.

زمزمه ی نام تو در گوش من.

جز تو مرا کیست پناهنده ای؟

غیر تو بوده است فراموش من.

دل به تو بسپردم و خود گفته ای

سخت بیا سخت در آغوش من.

بغز مرا داد زدن چاره نیست

داد سخن هست.سخن پوش من

این غزلم هدیه به چشمان توست

هدیه ای از ذهن غزل پوش من

 

تقدیم به یگانه خواهرم

 

درگیر تو......

در گیرو دار بودنم درگیر با تو بودنم
راضی اگه به موندنم عاشق از تو خوندنم
دلدادگی کارم شده بیگانه ای یارم شده
دیوانگی کار دلِ با تو گرفتارم شده

اون لحظه ای که عطر تو می پیچه تو باغ تنم
اون لحظه ای که اسم تو ، تو سینه فریاد میزنم
اون لحظه رها شدن از حال و روز خویشتنم
زنده میشم با دیدنت وقتی که میری میشکنم


قلبی که با تو میزنه تو سینه داغونش نکن
چشمی که چشم براهته بیهوده گریونش نکن
اشکای دونه دونمو سیلاب بارونش نکن
این دل عاشق منو بی سر و سامونش نکن
تا وقتی قلب عاشقم بخاطر تو میزنه
طلسم تنهایی من با دستای تو میشکنه

زندگی..

زندگی خوب بدش به کام ما شد
قرعه عشقی زد به نام ما شد
اونی که حتی تو خوابم نمی یومد
توی بیداری اومد عاشق ما شد
تو این دنیا اگه عاشق نباشه
تواین دنیا دل صادق نباشه
همون بهتر که این دنیا نباشه
زمین آسمون از هم فنا شه
اگه بند بندم از هم دیگه وا شه
اگه سر از تنم بخواد جدا شه
نمی زارم تو این دنیای بی مهر
یه لحظه قحطی مهر و وفا شه
اومدو دنیامون پر از صفا کرد
درد بی کسیمو نو با عشق دوا کرد

گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن را
هی بخواهیم و ببوییم و معطر بشویم
شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید

خب به سلامتی امت مسلمان و رهبر عظیم الشان انقلاب.....

نه بابا چقدر فکرتون خرابه!!!!!!

منظور صلوات بود.

به شکرانه ملت شریف ایران شارون استعفا داد.و دیروز چرخ بال(بال گرد)یا همون هلی کوفتر های آپاچی رژیم صهیونیسم به لبنان یورش بردن.

یادم رفت یه آفتابه آب با خودم ببرم .آخه میگن مدیترانه  قراره خشک بشه..

 

دلم برای گریه تنگ است...

آه ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!                              
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار…
    بگذریم!

این روزها
    خیلی دلم برای گریه تنگ است!

اینجا درست زیر پای آسمان است…

اینجا
خورشید که می آید
صبح می شود
به همین سادگی!
آدم ها می آیند و می روند
و خورشید که می رود
شب می شود
همه می میرند انگار!

(ساعت خواب و بیداری‌ ِ آدمها
مثل دنیای کوچک من نیست )

اینجا
همه دروغ می گویند
همه نگاه ها ازآدم فرار می کنند
و من از دروغگو ها متنفرم

اینجا
نگاه ها فرسوده اند
هوا سرد نیست
سنگین است
(چقدر هضم هوای سنگین سخت است!)

اینجا
همه با هم قهرند انگار
و انتظار تنها وجه تفاهم آدم ها ست

اینجا
همه منتظرند
همه منتظریم
اینجا درست زیر پای آسمان است…