آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

آسمان سربی رنگ..من درون نفس سرد اتاقم دلتنگ

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم..که گویا قبل از هرفریادی لازم است

دل ما رو بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم
دل دریا رو نوشتی ،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتی
تو که عشق و با نگاه تازه دیدی
بادبان به سینه ی دریا کشیدی
دل دریا رو نوشتی ،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

بنویس از ما که عشقو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فرار و در فریبیم
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم...

My God...

walk with me in love
عاشقانه همراه من گام بردار

Talk to me
about what you cannot say to others
به من از آن بگو
که توان گفتنتش را به دیگری نداری

Laugh with me
even when you feel silly
بامن بخند
حتی آنگاه که احساس حماقت میکنی

Cry with me
when you are most upset
بامن گریه کن
آنگاه که در اوج پریشانی هستی

Share with me
all the beautiful things in life
تمام زیباییهای زندگی را بامن شریک باش

Fight with me
against all the ugly things in life
در کنار من
با تمام زشتی های زندگی ستیز کن
Create with me
dreams to follow
با من
رویاهایی را بیافرین تا به دنبال آنها برویم
Have fun with me
in whatever we do
در شادی هرچه میکنم شریک باش
Work with me towards common goals
برای رسیدن به آرزوهامان
یاری ام کن

Dance with me
to the rhythm of our love
با آهنگ عشقمان با من برقص

Walk with me throughout life
بیا درسراسر زندگی در کنار هم گام برداریم

Let us hug each other
at every step in our journey
forever
in love

بیا تا ابد در هرقدم از این سفر یکدیگر را عاشقانه در آغوش گیریم

خدایا....

خدایا...
اگه فراموشت کردم فراموشم نکن...
اگه خطا رفتم...
گناه کردم تو ببخش..
کمکم کن تا بتونم درست برم...
به من عقل دادی و توان دادی که بتونم فکر کنم و تصمیم بگیرم..
اما زر و زیور دنیا چشم هام رو بست...
دل به چیزهایی بستم که فنا پذیر هستن...
اگر هم میخواهم سعی کنم خوب و درست باشم نمیگذارن ...
سنگ میندازن جلو پاهای آدم....
خدایا تو ابدی هستی..
تو همیشه هستی و هر وقت صدات کنیم جواب میدی....
مثل بعضی از آدما تنهامون نمیگذاری .....
ماها بی وفا هستین اما تو وفا داری....
خدایا تنهام نگذار..
راه درست رو به من و همه کسانیکه تورو دوست دارن نشون بده....
خدایا بابت هر چیزی که به من دادی ممنونتم و میتونم فقط بگم....
خدایا شکرت...

ترا دارم و...

دلم گرفته فرشته نجات...


گاهی که دلم

به اندازهء تمام غروبها می گیرد

چشمهایم را فراموش می کنم

اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند

من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس

مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست

و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد

و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست

از دل هر کوه کوره راهی می گذرد

و هر اقیانوس به ساحلی می رسد

و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد

از چهار فصل دست کم یکی که بهار است

من هنوز ترا دارم !

شب یلدا مبارک.....

من از مردم همین شهرم. همهء آدمای این شهرم دوست دارم . چون تقریبا هیچ کدومشونو نمیشناسم .
از آدم های بزرگ مجسمه ساختیم و دورش نرده کشیدیم ، اگر کسی حرفهای مجسمه هارو باور
کنه، باید بین خودشو مردم نرده بکشه !
                   من این حرف هارو باور کردم ،  اصلا باور کردنی هست ؟           
         
توانا بود هر که دانا بود  . واقعا ؟؟
من با همه غریبم ، با مجسمه ء آدمها - با آدمهای مجسمه .
آدم ها از دور دوست داشتنی ترن

شایدم خیالاتیمو میترسم با پیدا کردن دوست مجبور بشم از خیالبافی دست بردارم

اما اگر دو نفر به قیمت دوستی مجبور بشن تا اخر عمر بهم دیگه دروغ بگن  بهتره که در تنهایی بشینن و به چیز هایی فکر کنن که دوست دارن .
روز ها فکر کردن فایده نداره.  صدا و نور و شلوغی  مزاحم خیالبافی آدمه .
باید صبر کرد تا شب بشه .     
شبها ی روشن

صبر او.......

عجب صبری خدا دارد !

 اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

بروی یکدیگر ویرانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه , چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم

نخستین نعره مستانه را خاموش و آن دَم

بر لب پیمانه می کردم

 

 عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

 که می دیدم یکی عریان و لرزان , دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ,

زمین و آسمان را

واژگون ، مستانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو

آواره و دیوانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان

سراپای وجود بی وفا معشوق را

پروانه می کردم

 

 

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم ؟

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و , تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد !

و گرنه من بجای او چو بودم

یکنفس کی عادلانه سازشی

با جاهل و فرزانه میکردم

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

یگانه ی من......

نگاه تو، سلام تو، مرا حیات می دهد
وز اینهمه سرابها مرا نجات می دهد

تو انجماد سینه را به یک کرشمه آب کن
دو چشم عاشق مرا به ناز خود به خواب کن

لبی گشا، سخن بگو، بگو دل تو راضی است
بخند نازنین من که و قت عشق بازی است

دو چشم من نشسته باز،به انتظار روی تو
نماز شکر دارد آن خم سیاه موی تو

منو تو و سکوت و حس،چه عاشقانه می شویم
بخاطر سکوتمان شوک ترانه می شویم

درون چشمهای تو، هزارها ترانه است
برای دیدینت، همه ترانه ها، بهانه است

بهانه است شعر من، چنین بهانه کافیست؟
لبی گشا سخن بگو، بگو دل تو راضی است

شرمنده

شرمنده وقت تایپ کردن نداشتم.

تا بعد بای

بچه که بودم
مدام دستم را از دستان نگرانی ˜که مراقبم بود رها می ˜کردم
و آرزویم بود ˜که یک˜بار هم ˜که شده تنها از خیابان زندگی رد شوم .
حالا که دیگر نمی شود بچه بود و فقط می شود عاشق بود از سر بچگی ،
هر چه وسط خیابان زندگی سر به هوا می دوم ،
هیچ ˜کس حاضر نمی شود دستم را بگیرد و
برای لحظه ای حتی مراقبم باشد .



بلاتکلیفم!
مثل کتاب فراموش شده یی
رو نیمکت یه پارک˜ سوت کور
که باد دیوونه
نخونده ورقش می زنه
حالا هدف از زندگی چیه؟

اما صدایی هست که مرا از بچگی جدا میکند.

هدف ما فراتر از اینهاست....

آنشرلی

کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا

کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تورا

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تورا

تقدیم به آنشرلی:

https://www.sharemation.com/vaheed/annereyhaneh1.swf?uniq=tyroby

یه کمی دیر باز میشه ولی به دیدنش می ارزه

وصیت نامه
وصیت نامه ام به شرح زیر می باشد : قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک‌کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم. به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم. چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای جسدم باشد
 
 
 
 
 
در ضمن خدمت شما عرض کنم که نوشته های من از این به بعد هیچ ربطی به اوضاع روحی من نداره .
فقط جهت اطلاع گفتم..